جاااااان عزیزم
تو یکی از اون مواردی هستی که میشه برای همیشه عاشقش بود
جاااااان عزیزم
تو یکی از اون مواردی هستی که میشه برای همیشه عاشقش بود
امروز برای بار سوم خودم را روی مبل پرت کردم . توی دنیا مبل هایی هم هستند که از پرت شدن شما روی خودشان شکایتی ندارند . بعد از 2 سال فنر هایشان در می رود . یکهویی . من با مبل احساس هم دردی دردناکی میکنم . مثل این است که از صبح که بیدار میشوی دیگران خودشان را روی تو می اندازند . چه فیزیکی چه شیمیایی چه ذهنی . از روی مبل پنجره ای که به نقاش خانه ی روبه رو چشم دارد خوب پیداست . هر روز ساعت پنج و سی دقیقه پسر کوتاه مهربانی که دندان های جلویش از هم فاصله دارند با یک کیف ابی در کلاس را باز میکند . بتمن روی کیفش به من خیره میشود . فریاد میزند با او دست تکان بده .
+ من تحت تاثیر اغاز کتاب جدید گوریل فهیمم
++ من یک اژدهای بنفش کند ذهن لبخند به لب می باشم
مرا ببخشید
هل یه که من داستانمو اینجا نمینویسم
بیکاز دیس ایز مای فرست تایم
اند ا مایت گند بزنم
-_-
دیز ایز وات ایت ایز
تلریت
:))
من می خوام یه داستان بنویسم
اصلا هم مهم نیست چجوری بنویسم
همه داستان اولشونو گند میزنن
و دیروزم رفتم کلاس نقاشی
و صورت اما واتسون رو داغون کردم-_-
ینی شانس:|
انی وی
باید یه داستان جدید بنویسم
نویسنده ی اینده با شما صحبت میکنه
بالاخره جایزم رسید
دوتا کتاب فوق العاده بود
یه کتاب گویا از نادر ابراهیمی
و کتاب جزء از کل:)
نیلوفر جونم مرسی
اهنگ های بهرام شما را به ارمان شهری که میخواهید می رساند
ترک دوم البوم جدید او
+ لهم کردی مرد:))
باورم نمیشه
یه فیلم انقدر چیپ؟
اه اه
پیشنهاد میکنم هرگز فیلم the last five years رو نبینید
بسم الله الرحم الرحیم
میخوام یه داستان بنویسم از دو دیدگاه
یکی خوش بینانه ویکی بدبینانه
فقط نیاز به یه ایده دارم
دارم میگردم
این چهلمین پست من تو این ویلاگه
:)
دارم کم کم به اینجا عادت میکنم
هرچند گاهی دلم برای بلاگفای ابی تنگ میشه
مطلبم تو بیان هنوز منتشر نشده
فک کنم منتشر نمیشه تا ابد:(
چه احساس افتضاحیه
الان حس اون نویسنده که طرحشو پیش هر ناشری میبره قبول نمیکنه رو درک میکنم
روی زیر اندازمان دراز کشیده ایم که از خیسی چمن ها خیس شده . من به ستاره ی بالا ی سرم نگاه میکنم . به این فکر میکنم که چطور تصویرش در چشم ما می افتد . به مسئله ای که یک هفته است درگیر انم و حل نمیشود فکر میکنم . به لباس های نشسته به پادرد های مادرمهری . تو به من نگاه میکنی به موهایم که از روسری بیرون امده به چشم هایم که فقط خودم و خودت رگه های قرمز را در ان میبینیم به دست هایم که از محو کردن مداد کنته سیاه شده با ناخن های بلندم که بدون لاک زیباتر است .
اولین بار است که باهم شمال می اییم . ویلای عمه را گرفته ایم . با وجود کوچک بودنش ساحل اختصاصی هم دارد . شب تا صب کنار دریا مینشینیم . من به جمله ی سوالیزینگ فکر میکنم که میگفت از 12:00 به بعد حرف ها واقعی و شخصی میشوند . تو درباره ی دختر عمه ی سمجت حرف میزنی و من این بار به جای حرص خوردن خودم را به جای او میگذارم . مگر میشود تورا دوست نداشت فکر میکنم اه اه از این خزتر نمیشد!
با حقوق این ماهم برایت کت شلوار سورمه ای دوست داشتنی مان را می خرم
پ.ن. دو حالت داره :
1.سال های میگذره و قسمت نمیشه اینارو باهم تجربه کنیم .
2.من در بند دوم به جای فکر کردن به خز بودن فکر هایم به موهای بلند تو فکر میکنم
هنوزم نایسی با همه؟
طبق میلیشون باشی تا نره
از پیشت یه وختی تنهاشی بترسی
پاشی یه دفه ببینی دیگه کسی دوست نداره؟
مرسی قشنگه کارت
30kas - ayenahaye dodi
ایا به راستی من حسودی میکنم؟
ایا به راستی اورا دوست دارم؟
خیر:)
+ فیلم هایم از سر و کولم بالا میروند:))
لگد من به اشتباه به دهان تو خورد
و تو ساکت شدی
+ ان «دوست زیبایی داری»از قرار بیخیال ما شده است که جای بسی شکر دارد:|
یه احساس عجیبی
تو قلبم هیچکسی نیست :|
دیشب بد نبود
از بهار و نازنین بدم اومد:|
اه اه
امتحانا تموم شدن
سریال دیدنا شروع شدن
این تابستون قول میدم که درس بخونم
برای مهر 2 سال دیگه
که قراره برم شریف
انشاالله
چرا هیچکس به دنبال ابی های روشن پنهان در قهوه ای چشمانم نیست؟
فردا تولد فرزانه است و من بعد از سیل تبریکات خز و خیلانه ای که امروز به سویش سرازیر شده بود شب زنگی پر ز مهر به او زدم
و بعد از 8 دقیقه سبزی امد و قطع کردم :|
ایم سورت او دون این د دامپس
ای هو ا لات تو استادی
اند
ای دونت هو تایم:|
کلمه ی معروف د ورلد
this ain't a song for the broken-hearted
open your heart im comin home
مای نیو تامبلر
ای هو زبان فارسی تومارو
+ و دیگر هیچ
+ + ویتینگ فور مام تو ساین می اپ این اینگلیش کلس
دارم با رق حرف میزنم
میگه یه عکس خوشگل از خودم گرفتم خیلی خوشگل شدم دارم ذوق میکنم
+ چی بش بگم خداوکیلی؟
:|
امتحان رباضی امروز به معنی واقعی کلمه فاجعه بود
اولین امتحانی که من سرش نزدیک بود گریم بگیره
اصلا دلم نمیخواد دربارش حرف بزنم
وقتی فرزانه رو دیدم نزدیک بود بزنم زیر گریه:(
خداروشکر جلوی خودمو گرفتم
واسه امتحان گریه کردن ضایع ترین چیز دنیاست:))