اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

۳۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

301

خدایا خودت بهم رحم کن

نبردی خونین در پیش است

  • ۲
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • شنبه ۳۰ بهمن ۹۵

    300

    یه سکوت محضی تو سرمه که داره صداهای بیرونم کم کم خاموش میکنه . بعد یواش یواش چشمام بسته میشه و .

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۲۹ بهمن ۹۵

    299

    lets all take a moment here and appriciate ته دیگ هارو

    مثلا ته دیگ ماکارونی

    یا ته دیگ کیک مامان پز

    بازم بگم؟

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۲۹ بهمن ۹۵

    298

    چرا باید مردی که آیم اینترستد این شبیه دوست بابام باشه ؟ :|

    وُرست ثینگ اِوِر

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۲۶ بهمن ۹۵

    297

    ببین چقد ساده میتونی منو شاد کنی .

    یه نوشیدنی دنت شکلاتی بزرگ میگیری با دوتا کلوچه و دوتا بیوگلز . اون وقت میشینیم با هم بیگ بنگ تئوری و فرندز نگاه میکنیم .

    heres to you my bestie

    کاش زودتر گواهینامه بگیری و منو ببری بیرون😂

  • ۲
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۲۶ بهمن ۹۵

    296

    من گاهی دلم میخواد اون زن سی و چند ساله ای باشم که لباس های مشکی با گردنبند مروارید درشت میپوشد . ارام و غمگین است . مثل نسیم از زندگی اطرافیان میگذرد و اثری طوفانی از خود به جا میگذارد . کتاب های جلد کرده میخواند . در کافه ی همیشگی اش تنها مینشیند و سیگار میکشد . اسپرسو میخورد . با ادب و کمالات است .

    گاهی دوست دارم دختر بیست و سه ساله ای باشم که به تازگی به کشفی مهم دست یافته . با موهای کوتاه به دنبال حقوق زنان است . دست بند های خودساخته اش را به کسانی که دوستشان دارد هدیه می دهد . مغرور است . شق و رق راه میرود . عینک های افتابی بزرگ میزند . سخره نوردی بلد است . موقع نقاشی کشیدن قوز میکند و همراه اهنگ هام هام میکند . ریتم های خودش را می سازد و منتظر دیگران نیست

    گاهی میخواهم عینکم را بردارم و همه را جوری که میخواهم ببینم . روی صورت تو خال بگذارم . برای خودم خیال پردازی کنم . از جاهایی که باهم سفر کرده ایم برای رقیه و مامان بابا سوغاتی بیاورم .

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۲۶ بهمن ۹۵

    295

    برای کنکور ثبت نام کردم !

  • ۱
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۲۵ بهمن ۹۵

    294

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • صبا
    • دوشنبه ۲۵ بهمن ۹۵

    293

    من گستاخ ...

    چطور جرئت کردم هرگز در برابر فرمان افریدگار جهان بایستم؟

    یکی کمکم کنه😢

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۲۵ بهمن ۹۵

    292

    صنما !

    ما به جهازو ولنتاین و تولد و سالگرد اعتقادی نداریم انتظار کادو نداشته باش

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۴ بهمن ۹۵

    290

    فقط فوش میده!

    خوب همین میشه که من اینجوری میشم دیگه

    + نه محض چس ناله بلکه به صورت واقعی دچار مرحله ی جدیدی از افسردگی شدم . مرحله ی دردناکیه

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۴ بهمن ۹۵

    289

    جانان من

    مرعوب چشمان تو اینجا با اشک بار نشسته است

    چونی بی من؟

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۲۳ بهمن ۹۵

    287

    ساچ ا لاولی دی

    اند ایتز ماین😆

    اهنگ lonley day رو تحریف کردم 

    دیروز ناصر نیومد . شادی وصف ناپذیر . بچه ها گفتن بریم یه چیزی بخوریم ولی من میخواستم انرژیمو تخلیه کنم . پیاده رفتیم تا سر شیخ صدوق بعد بی ار تی سوار شدیم سر چهارراه حکیم نظامی پیاده شدیم . واسه پینت بال نه پول داشتیم نه بدن اضافه _که رنگ ها لهش کنن _ پس بیخیال شدیم گفتیم بریم لیزر تگ. اونم سانس زنونش از ساعت 3 شروع میشد . رفتیم بولینگ . سانس مدرسه ها بود . صاحب اونجا پرسید شما با این بچه هایین . ما همه یکصدا گفتیم بله بله :)) . خلاصه رفتیم 2 تا لاین گرفتیم به جای لاینی 4 نفر 5 نفر وایسادیم . به جای نفری 6 تومن نفری 5 تومن دادیم:)) خیلی جالب بود واسه من که تاحالا بولینگ نرفته بودم . من اخر شدم البته:)) انوشه اول شد ولی چون اشتباهی به جای زهرا رفته بود ما اذیتش میکردیم که زهرا اول شده . بعد از تموم شدن نیم ساعت از اون بالا تا چهارنظرو پیاده اومدیم:| من هنوز پاهام درد میکنه . اخه چکمه پام بود :| اون حیوانات همه با کفش ورزشی بودن . خلاصه وایسادیم اتوبوس سوارشیم که نیومد . دربست گرفتیم سر میر پیاده شدیم . در تمام زمانی که تعریف کردم یکی گوشی به دست داشت عکس میگرفت . خیلی خوش گذشت . توی میرم رفتیم اسنک خوردیم .

    اتفاق زیاد افتاد ولی چون من الان باید برم درس بخونم نمیگم:))

  • ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۲۱ بهمن ۹۵

    286

    کاز یور مای بیبی

    نَو اند آلوِیز

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۲۰ بهمن ۹۵

    285

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • صبا
    • يكشنبه ۱۷ بهمن ۹۵

    284

    خدایا کمکم کن دستور تورو زیر ذره بین علم نبرم

    ...

    یه کانالی تو تلگرام داشت راجع به فواید یه چیزی صحبت میکرد😐وقتی دین گفته حرامه حرامه دیگه چتونه

    به جای توجیه کردن توی مدارس فرهنگ سازی کنین😐

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۱۷ بهمن ۹۵

    283

    یاد اون وقتا که الکی خوش میگذشت ...

    فرست او ال این اخرین نقل قول من از البوم بزرگ بود .

    سکند او ال 

    یه زمانایی توی زندگیم بود که الکی خوش میگذشت . مثل اون تابستونی که تو گروه تی وی دی با سریرا و نجمه و اسما و بهار بودیم . و کول ( که اسمش هیچ وقت یادم نموند ) داداشای واقعیم بودن . منم ربکا😁

    یا سال دوم با فرزانه و مهشاد و نیکتا . 

    چقدر بی ادب و شر و بی تفاوت بودیم . به همه چی .

    دلم تنگ شده . ولی دیگه نمیشه برگشت به اون دوران . به امید دانشگاه باحال😑

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۱۶ بهمن ۹۵

    282

    مائده دوست من انقدر خوش رفتار و مهربونه که اصلا ... رو متوجه نمیشی

    از خودم شرمنده ام

    پ.ن دیشب از خدا خواستم که رفتارم کمی شبیه به منصور حلاج باشه

  • ۲
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۱۳ بهمن ۹۵

    281

    حال مرا از خود بپرس

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۱۲ بهمن ۹۵

    280

    با اینکه از دستت عصبانیم جواب تلفنت رو بدم چون میدونم اگه جواب ندم حالت چی میشه

    پ.ن کنارت سکوت کنیم

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۱۰ بهمن ۹۵

    279

    جانا

    زین پس کلماتم را محکم ادا میکنم . با ثلابت راه میروم . نمیگذارم هیچکس جای خالی تورا در کنار من حس کند . تنها بار تمام دنیا رو به دوش میکشم . 

    جان دلم

    تو معمولی بودی . نیازی به خاص بودن نداشتی . عقده ای نبود که بخواهی با بازی کردن بگشایی . حتی نیازی به سعی برای شیفته کردن من نداشتی .

    چرا تکه های گمشده ی روحم را در تو دیدم ؟

    کتاب ناخوانده

    تو در تمام فمتو ثانیه های زندگیم میدرخشی

    + هنوز تویی تو همراه توست

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۹ بهمن ۹۵

    278

    باید حدس میزدم

    که چی

    که عاشقم بشی

    غریبانه 1376

  • ۰
  • نظرات [ ۲ ]
    • صبا
    • شنبه ۹ بهمن ۹۵

    277

    چرا از حرف زدن باهات خسته نمیشم دختر؟

    بعد از عمری کسی رو پیدا کردم که مثل منه

    نوع شوخیشم مثل منه این از همه مهم تره

    از دست دادمش

    ولی دوباره باهات ارتباط برقرار میکنم

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۸ بهمن ۹۵

    276

    بشینم یه گوشه به حال همه ی دنیا گریه کنم

    با همه ی روزهای بارانی

    اهنگ های غمگین

    دختران عشق زده ی فکر خودکشی

    خون

    کلیه های فروخته شده

  • ۱
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۷ بهمن ۹۵

    275

    عزیزم علم ثابت کرده شما هوشت 180 هم باشه با درگیری در مساءل عاشقانه (واقعا؟اسمشو میذاری عشق؟)میشه 60 . یک سوم . سی و سه درصد

    خنگ میشی

    نکن جانا

    صرفا چون دوست دارم بت میگم

    نه به خاطر اینکه به اون غازقولنگ گردن دراز حسودی میکنم😑

    گاد ی والا کیل هیم لاک ا داگ این د استریتس

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۷ بهمن ۹۵

    274

    کنج عزلت بگزینیم؟

    نه مرد اونه که بمونه و حقیقتو پیدا کنه

    من کلا از حرفای خودم خوشم میاد . چی کار کنم خوب خودشیفتم

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۷ بهمن ۹۵

    273

    ثمین

    شناخت اسلام از دیدگاه دکتر بهشتی

    کتاب های مطهری

    کتاب های شریعتی

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۷ بهمن ۹۵

    272

    ارزوم اینه که محبوب بشم

    پ.ن نه مشهور

  • ۱
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۷ بهمن ۹۵

    271

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • صبا
    • چهارشنبه ۶ بهمن ۹۵

    270

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • صبا
    • سه شنبه ۵ بهمن ۹۵

    269

    چرا بعضی وقتا تو زندگیامون دخالت های کوچیک نمیکنی که خوشحال تر باشیم؟

    بعضی وقتا فکر میکنم ما به دنیا اومدیم که زجر بکشیم . دنیا پر از لذت های کوچک و رنج های بزرگه .

    تصمیم هارو ببینید . حالا فکر کنید با هر کدوم از تصمیم هامون یه تغییر عظیم توی ایندمون به وجود میاد . چطور میتونم به خودم اعتماد کنم که تصمیم درستو میگیرم؟

  • ۱
  • نظرات [ ۲ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۵ بهمن ۹۵

    268

    اگه میتونستم از هر زبونی یک کلمه انتخاب کنم

    از ترکی yeter بود

  • ۱
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۳ بهمن ۹۵

    267

    من ادمی ام که بدی هایی که کردین یادم میمونه ولی بازم میام پیشتون و تحویلتون میگیرم

    تو کلاس اقای عطار من بهشون سلام میکردم و باهاشون گرم میگرفتم . اونا نه

    این دوتا منگل که اسمشونو نمیارمو هر دفعه دیدم خواستم بهشون دست بدم و بهشون سلام کردم . بعد میگه حال تدارم دستمو از تو جیبم بیارم بیرون

    چرا من یاد نمیگیرم که باهاشون همون طور که باهام رفتار میکنن رفتار کنم؟

  • ۱
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۳ بهمن ۹۵

    266

    اون لحظه که مرگ رو به خودت نزدیک تر میبینی

    میفهمی که کلی کار خوب نکرده داری

  • ۲
  • نظرات [ ۲ ]
    • صبا
    • شنبه ۲ بهمن ۹۵

    265

    اون منی که دو پست پیش دیدین یه بخشی ازم بود

    بخش غالبم میخواد روزها پرده های خونه و تلفنو از برق بکشه و هرچی دم دستش میاد ببینه و بخونه

    از نیچه گرفته تا مولانا

    از سریال کره ای گرفته تا گیم او ترونز

    + هرچند من درمورد محبوبیت گیم او ترونز شک دارم . عقلم میگه از هرچی که مردم میرن دنبالش باید دوری کرد . نمیدونم ماجرای پشتش چیه

  • ۲
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • شنبه ۲ بهمن ۹۵

    264

    من کنکور بدم کلاس آشپزی حرفه ای شرکت میکنم

    اواز

    اگه بشه گیتار ولی فک نکنم بشه

    یه روز درمیونم میرم شنا

    با دوستام میرم بیرون

    کلاس نویسندگی

    کلاس زبانمو تموم میکنم

    کلاس نقاشی : طراحی - سیاه قلم - ابرنگ - مدادرنگی - پاستل گچی - رنگ و روغن فک نکنم خیلی علاقه داشته باشم حالا فکرشو میکنم

    کلاس والیبالم دوست دارم برم

    کلی کتاب هست که باید بخونم کلی فیلم و سریال که باید ببینم

    کلی قصه که باید بشنوم

    ژیمناستیک سن من میشه شروع کرد؟

    اگه بشه به جای والیبال اونو میرم

    بیشتر میرقصم

    بیشتر میخندم

    میخوام دور دنیا سفر کنم . ولی اونجوری نمیتونم کارکنم

    میخوام قبل از سی سالگیم برم . باهم ساکمونو جمع میکنیم . یه دونه . یکم پول برمیداریم و از هند شروع میکنیم و میریم شرق اسیا . البته ممکنه تو چین و تایلند با دیدن دوتا مسافر تنها بکشنمون و اعضای بدنمونو بفروشن . پس میریم اروپا . اولم از ترکیه شروع میکنیم . میتونیم برای پول دراوردن ظرف بشوریم . میتونیم هتل های گرون نریم . ولی غذا باید خوب باشه . بعد تو راه من میخونم و تو اهنگشو با دهنت درمیاری . 

    میتونیمم سرکار انقدر ایده های جدید بدیم و پیشرفت کنیم تا حس روحی من برای بهترین بودن تموم بشه .

    کار خیریه هم باید بکنم . میتونم برای شروع به بچه ها درس بدم . میخوان از نزدیک اثر کارمو ببینم . نمیخوام مثل این پولدارایی باشم که واسه ی تسکین بخشیدن وجدان خودشون ماهانه یا سالانه یه پولی به کمیته ها مختلف اهدا میکنن و خدارو شکر میکنن که وظیفه ی انسان دوستانه ی خودشونو انجام دادن . من باید از نزدیک اثر کار خودمو ببینم .

    فرانسوی و ایتالیایی و عربی باید یاد بگیرم . از عربی جدیدا خوشم اومده .

    باید قرآن و ترجمه و مفهومشو کامل بخونم . باید درباره ی اسلام و نماز کتاب بخونم . من از دینم چی میدونم؟میتونم ازش دفاع کنم؟

    باید برم برکلی یا هاروارد درس بخونم . یه دانشگاه خوب منظورمه حالا !

    باید یه زندگی خوب داشته باشم که یک ثانیه قبل از مرگ شرمنده ی خدا و آدم ها نشم که چرا فرصتمو حروم کردم .

    ولی قبل از اون باید این فیزیک پایه القا رو تموم کنم

  • ۰
  • نظرات [ ۲ ]
    • صبا
    • شنبه ۲ بهمن ۹۵

    263

    آی جاست سا د بیگست پلات تویست اور

    ا گرل سینگین ا سد سانگ : یو کالد ای انسرد

    اکسپکتین یو مایت وانت می بک

    باتتتتت یووووو جااااااس واااااانتددددد تتتتوووو بنگگگگ مییییی

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۲ بهمن ۹۵
    مدام. [م ُ ] (ع اِ) باران پیوسته
    آرشیو مطالب