فقط واسه اینکه خودم آدم بهتری باشم کار خوب انجام بدم
دتس د دریم
فقط واسه اینکه خودم آدم بهتری باشم کار خوب انجام بدم
دتس د دریم
اخ دلم واسه نوشتن تنگ شده بود.
من یه خوابی دیدم. ببین نمیدونم بگم چی دیدم یا نه ولی واقعا عذاب کشیدم تو خواب. خیلی ترسیده بودم. خیلی. همه ی چیزایی که ازشون میترسیدم با هم جمع شده بودن و سراغم اومده بودن. مامان هم اونجا بود. ببین خیلی ترسناک بود. انقدر که وقتی بیدار شدم خیس خیس بودم دیگه هم خوابم نبرد. تا ساعت 6 که ساعت زنگ بزنه بیدار موندم. دردناک بود که چقدر واقعی میتونه باشه خوابم.
من کل زندگیم منتظر یه در سفید بودم که از ناکجا سبز شه وسط مسیرم. منم بازش کنم و بعدش بشم قدیسه. خب این اتفاق قرار نیست بیفته. یه نگاه کردم به خودم دیدم من هیج چیز خوبی ندارم که خدا یه درصدم دوستم داشته باشه. به عنوان یه بنده ی خوب منظورمه. وگرنه که خب اره همه بنده هاشو دوست داره. بعد گفتم خب چیکار کنم؟ ببین باید برم بگردم کار خوب انجام بدم.
امیدوارم ته این صمیمیت یه بن بست که دیوارش تا اسمون رفته بالا نباشه. هم صمیمیت ما با علی و ممدوسین هم صمیمیت مبینا با سجاد. هم صمیمیت بچه های تئاتر باهم. نمیدونم. امیدوارم ته هیچ اعتماد و رفاقتی مثه مال من نشه
من
رخ دیوانه
ائو
سعادت آباد (بدون سانسور)
این هفته عبارت بوده از من فک کردن به یه نفر، لبخند زدن و بعد اخم کردن و صبا خفه شو گفتن :))
داشتم به ماجده میگفتم که فکرای دم صبحم چقدر تاثیرگذار بوده تو امروزم. مثلا اینکه دعا میکنم یارم مثل سید باشه و اینکه خودم چقدر با لایق همچین کسی بودن فاصله دارم. قرار شد سه تا از بدیهامو اصلاح کنم. دوتاشو به کمک ماجده و یکیشو خودم تنهایی، با ارادهی خودم.
یه وقتایی آنقدر حوصله ندارم که، بیا. این پستم ننوشتم که چی شده و چرا دارم گریه میکنم.
من یٙک آدم قدرتمند و بیخیالی هستم که بیا و ببین. داستان گربهی دیشبم مطمئناً دلیلی جز خستگی نداشت، درسته؟
و بله. خانم قدرتمند میتونه خودشو کنترل کنه و هر دفعه که جناب مغرور زادهی بنفش :/ رو میبینه ناراحت نشه. بله میتونه