اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

۳۲ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

پشت پلک‌هایم تصویر مردمک‌های غمگین توست

روی صندلی چوبی. پتو دورم. سونات مهتاب. کتاب جنگل نروژی روی پایم باز. منظره‌ی پیش رو درخت‌های خشک و لخت و سفید از برف و کوه‌های پیر و سپید سر. دست‌هایم به دنبال آخرین قطره‌ی گرمای مانده در لیوان چای به دور آن حلقه شده و با سوز سرما می‌جنگد. طره‌های مویی که از کش بیرون مانده با باد بازی میکنند. سکوت. مرگ پاییز.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۲۸ آذر ۹۷

    1165

    گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو

    شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو

    از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده‌ام

    خانه به خانه در به در کوُچه به کوچه کو به کو

    می‌رود از فراق تو خون دل از دو دیده‌ام

    دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو

    دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت

    غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو

    ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل

    طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو

    مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان

    رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو

    در دل خویش «طاهره» گشت و ندید جز تو را

    صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تو به تو

  • ۱
  • نظرات [ ۲ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۵ آذر ۹۷

    ۱۱۶۳

    خواب دیدم رفتم مشهد. اتوبوس دم باب الجواد نگه داشت. انقدر شرمنده بودم که نمیتونستم برم تو حرم. فقط گریه می‌کردم.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۵ آذر ۹۷

    ۱۱۶۰

    این دو روز از بهترین‌ روزهای زندگیم بود. کارگاه با امیر راد و صیاد نبوی درباره‌ی هنر معاصر و برهم‌کنش عکاسی باش. تئاتر یافت آباد کنار بچه‌‌ها. سیگار نکشیدن وقتی که بهم تعارف شد. لحظه به لحظه‌ش برام پر از هنر و عشق و سادگی بود.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۲۳ آذر ۹۷

    یه تجربه‌ی جدید

    کار نورپردازی رو مهدی یادم داد. الان خیلی خیلی خوشحالم. همچنان بازی رو به همه چی ترجیح میدم ولی نورپردازی هم خیلی جذاب بود برام

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۱۷ آذر ۹۷

    ۱۱۵۲

    ما را ز خیال تو چه پروای شراب است..‌.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۱۶ آذر ۹۷

    ۱۱۵۱

    کاش یه فرش دستباف بودم و الان تو یکی از مغازه‌های میدون نقش جهان منتظر نگاهای شما نشسته بودم.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۱۶ آذر ۹۷

    ۱۱۴۵

    دیگه حرفم نمیاد اینجا

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۱۵ آذر ۹۷

    آخرین پست را قبل از خفه شدن گذاشت و مرد

    پیمان پیمان

    اگه اسنپ شدی سعی کن ماشینت بوی دستشویی‌های بین راهی رو نده.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۱۳ آذر ۹۷

    ۱۱۳۸

    من فهمیدم که باید از خونه برم

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۱۲ آذر ۹۷

    تو

    بدتر از خواستن این لطمه‌ی نتوانستن

    هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۱۱ آذر ۹۷

    دنت پوک می

    منتظر یه تلنگرم که سیل اشکام کل دنیا رو برداره

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۱۱ آذر ۹۷

    Sad

    Look what you made me do...

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۱۱ آذر ۹۷

    ۱۱۳۲

    یه روز یه بازیگر بزرگ میشم و وقتی ازم پرسیدن چجوری انقد حسات دم دسته میگم واسه اینه که خاطره‌شون هنوز داره مثل جای داغ می‌سوزه. بد می‌سوزه.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۱۰ آذر ۹۷

    با سینوس‌های بهم ریخته

    من دوباره رفتم تربیت ۱۶ دور دویدم آب از همه سوراخای صورتم راه افتاد -_-

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۱۰ آذر ۹۷

    همه‌ی دزدها که دزد نیستند

    وی دور نمایشنامه‌ی اجرای جدیدشان می‌گردد :)

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۱۰ آذر ۹۷

    ۱۱۲۸

    هر چی بیشتر می‌گذره قلبم به دفعات کمتر اما عمیق‌تر می‌سوزه.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۱۰ آذر ۹۷

    ۱۱۲۶

    روبه‌روی هم وایسادیم و فریاد می‌کشیم. اون میگه خبر مرگتو بیارن برام. من میگم امیدوارم بمیری.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۹ آذر ۹۷

    ۱۱۲۵

    حواسم هست که مومن، آزمایش میشه؟

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۹ آذر ۹۷

    یک مقدمه، چند پرده و یک نتیجه‌گیری تکراری

    مقدمه: ممد بیسکوییت موزی دوست دارد. دختر شماره‌ی یک ممد را دوست دارد. دختر شماره‌ی دو ممد را دوست دارد.

    پرده‌ی اول: از خودگذشتگی

    مکان: پشت امور فرهنگی

    در حال ضبط تیزر. دختر شماره‌‌ی یک لیوان چای خود را با وجود خستگی مفرط و نیاز مبرم به دست ممد می‌دهد. ممد چای را تا آخر می‌نوشد. دختر شماره‌ی یک با حسرت چای و خوشحالی از شادی ممد در نگاهش. ممد می‌گوید: یه چیزی بخرین بیارین ما بخوریم گشنمونه. دختر شماره‌ی یک می‌گوید: برو یه چای برا من بگیر. ما سریع می‌ریم و میایم.

    پرده‌ی دوم: یادم هست چی دوست داری.

    مکان: فروشگاه

    به اصرار دختر شماره‌ی یک، دختر یک و دو وارد فروشگاه می‌شوند. بعد از خریدهای غیر ضروری دختر دو، دختر یک به سمت قفسه‌ی خوراکی‌ها رفته و میگوید: ممد ویفر موزی دوست داره. بگیریم براش. دختر شماره‌‌ی دو روی خریدن ساقه طلایی شکلاتی پافشاری می‌کند. به نتیجه نمی‌رسند و هردو را می‌خرند.

    پرده‌ی سوم: نگاه کن ببین پشتش جا داره بیشتر خنجرمونو فرو کنیم یا نه.

    مکان: پشت امور فرهنگی

    فیلمبرداری تمام شده. لیوان چای خالی روی میز پینگ پنگ افتاده. ممد به میز تکیه داده و سیگار می‌کشد. دختر شماره‌ی دو جیغ کشان میگوید: بیا ببین برات چی خریدم. بیسکوییت موزی که دوس داری. ممد می‌گوید: وای «دو» یادت بود؟ مرسی عزیزم. دختر شماره‌‌ی یک با لبخند تلخی ماجرا را می‌نگرد. به سمت ممد میرود و میگوید: موزی دوس داشتی دیگه؟ ممد زیر لب چیزی شبیه اوهوم آره را زمزمه می‌کند.

    نتیجه‌گیری تکراری: حالش خوب باشه، حالا هر کی می‌خواد حالشو خوب کنه.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۹ آذر ۹۷

    معضلاتی که با کارگردان‌ها داریم

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • صبا
    • پنجشنبه ۸ آذر ۹۷

    ۱۱۱۸

    خاکستر البوم عکس‌های مچاله شده را فوت می‌کنم

    شاید جایی روی صورت تو بنشیند.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۷ آذر ۹۷

    ۱۱۱۷

    دیروز که پشت امور فرهنگی نشسته بودیم و من داشتم روی صندلی سنگی سرد از سرما یخ می‌زدم و خورشت آلوی کارگردان رو با برنج یخ و نوشابه‌ی تگری (دانشش از واژه‌های هم‌معنی به رخ می‌کشد) می‌خوردم گفت صبا تو خیلی آدم عجیبی هستی. گفتم دیشبم دوبار گفتی. من اصلا عجیب نیستم. گفت نه منظورم عجیب بد نیست که ناراحت بشی. غیرقابل پیش‌بینی‌ای.

    ناراحتی من از این بود که تفکراتم در ظاهر مشخص نیست و آدما منو به عنوان یه فرد با تفکرات عادی می‌بینن.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۷ آذر ۹۷

    آرزوهای رسیده

    خبر خوب

    واسه نمایش همه‌ی دزدها که دزد نیستند روی صحنه میرم.

    پارسال یادمه آرزو کردم که یه روز همه دزدا رو با بچه‌های خودمون اجرا بریم. نمی‌دونستم با بازیگرای اصلی اجراش می‌کنم که :)

  • ۱
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۷ آذر ۹۷

    ۱۱۱۲

    خط دو یک ساعت طول می‌کشه که یه دور کامل بزنه. آدمای شبیه من سوارش میشن. یه پیرزن که برای آب مروارید چشمش داره می‌ره بیمارستان فیض. یه پسربچه که جوراب میفروشه. یه زن چادری با بچه به بغل و ساک به دست و چشمای منتظر‌. منتظر خوشبختی‌ای که هیچ وقت نمیاد. یه مرد .روستایی با پوست آفتاب سوخته و موهای چتری. و دانشجوهای دانشگاه. یه دختر با پالتوی سبز چمنی و مقنعه‌ی سورمه‌ای و شلوار قهوه‌ای و لبخند بزرگ و قشنگ. خنده می‌آید مرا از غم جاری در زندگی همه.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۵ آذر ۹۷

    ۱۱۰۹

    یه روز دوربین نگارو قرض میگیرم و از بدن‌های متغایر با معیارهای معمول زیبایی عکس برهنه میگیرم.

    یه روز آبرنگ می‌خرم و مقوا و یه نقاشی جدید میکشم.

    یه روز یه شعر می‌نویسم.

    ۱۹ سال زندگی کردم و قدر سه سال لذت نبردم.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۴ آذر ۹۷

    ۱۱۰۸

    هر صبح از تماشای گنجشک‌ها به تو پرواز می‌کنم

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۴ آذر ۹۷

    واسه تولدش

    من
    پاره‌پاره‌های تو را جمع خواهم کرد
    و خود در تو خواهم خفت
    و تو در من خواهی رویید
    تو در خون من
    سبز خواهی شد
    و من می‌ایستم
    بر تو باران خواهد بارید
    برتو از دو دیده‌ی ابری من
    باران خواهد بارید.
    چه درازنای بی‌پایانی دارد این فصل
    اما من پایداری خواهم کرد
    تا تو چون صنوبری بالا شوی
    و من تا وقت مرگ
    نزد تو خواهم ماند
    تا... تابوت‌ام را از تو بتراشند...
     
    شیرکو بی کس
    ترجمه: محمد رئوف مرادی
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۲ آذر ۹۷

    ۱۱۰۳

    قول میدم حتی اگر از شدت ضعف کردن و قربون صدقه رفتن رو به موت بودم، بازم تنها چیزی که برای پستای معشوق کامنت بذارم یه ایموجی ماه باشه. ایشونم فقط می‌تونه ایموجی خورشید بذاره. تمام.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۲ آذر ۹۷

    1102

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • صبا
    • پنجشنبه ۱ آذر ۹۷

    ۱۱۰۱

    امتحان‌های الهی به قدر طاقت آدمه. اگر امتحانی گرفته میشه حتما ظرفیتش رو داریم.

    سوالی که پیش میاد اینه که همه‌ی زن‌ها ظرفیت جنس دوم بودن رو دارن؟ 

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۱ آذر ۹۷

    آذر شده

    آخرین ماه پاییز رو به لبخند و محبت کردن و محکم کردن عقاید بگذرونیم.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۱ آذر ۹۷
    مدام. [م ُ ] (ع اِ) باران پیوسته
    آرشیو مطالب