اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

۱۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

1818

یه روز یه داستان مینویسم که شخصیت اولش نگاره و این مکالمه رو تو اولین رابطه‌اش می‌گنجونم:
- تو خیلی خوشگلی
+ نه من فقط لختم
  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۳۰ مرداد ۹۹

    ۱۸۱۶

    من دیگه خودم رو توی آینه نمی‌شناسم.
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۲۷ مرداد ۹۹

    1815

    میگه تو هر دفعه یکی رو انتخاب میکنی، خار میکنی تو چشمت. راس میگه. از ازل تا همین لحظه این مدلی بودم. الان سرم گرمه و دستام سرد. چرا؟ چون کامنت بچه‌ها رو زیر پست کانون دیدم. دلم نمیخواد دیگه با این آدمای کثافت کاری داشته باشم. دلم نمی‌خواد با اون خدا بیامرز کاری داشته باشم. دلم نمیخواد اینا تو خاطراتم باشن. آنفالو کردنشون کافی نبود.
    خب الان چند دقیقه از نوشتن خطوط بالا گذشته و آروم‌ترم. تقصیر از من بود که موندم و اجازه دادم هر رفتاری باهام بشه.
    صبا جون وقتشه اجازه بدی گذشته بگذره. چرا چسبیدی بهش؟ بابا داری رشد میکنی بزرگ میشی تغییر میکنی. نباید همچنان درگیر اتفافات بدی که افتاده باشی.
    صبا جون تصمیم گرفته این آشوبی که همواره تو دلش برپاست رو کم کم خاموش کنه. و تصمیم گرفته دغدغه‌های بزرگ‌تری داشته باشه. و شاید تصمیم بگیره برای آرامش روانش تو کار سبحان بازی نکنه. کسی چه میداند؟

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۶ مرداد ۹۹

    1814

    هدف کوتاه مدتم اینه که این بطری آب جلوم رو تا اخر روز تموم کنم.

    پ.ن دیروز چه نقشه‌ها که با نگار برای حقوقمون کشیدیم. حالا کو کار؟ نیــــــــــست.
  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۶ مرداد ۹۹

    ۱۸۱۳

    از طاعاتتان چراغ‌هایی برای قبرتان قرار دهید.
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۲۵ مرداد ۹۹

    ۱۸۱۲

    به جرئت میتونم بگم دردی که منشأش دل باشه، کوفت‌ترین درده‌.
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۱۶ مرداد ۹۹

    ۱۸۱۱

    حالا که زندگیتو داری پاکسازی می‌کنی صبا خانم، حالا که میخوای به اون آدم پرفکتی که میخوای تبدیل بشی دیگه بهونه نداری واسه کارای اشتباهت. می‌دونی که عروه الوثقی جلوته. بپر بهش چنگ بزن که بری اون بالا بالاها.

    این روزا کارخونه هست که حواسمو مشغول نگه داره. هر روز از ساعت ۶/۵ که بیدار میشم تا ۵ که بالاخره میرسم خونه وقت سر خاروندن هم ندارم. وقتی که میرسم خونه هم یه جنازه‌ی متحرکم. خیلی مغزی برام نمونده که بتونم ماوقع رو نشخوار کنم.

    با اینکه خیلی وقته دوستامو ندیدم، این روزها روزهای خوبیه.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۱۴ مرداد ۹۹

    ۱۸۰۹

    احتمالا سالها بعد وقتی کسی میخواهد زندگینامه مرا بنویسد بند اول را این طور شروع می‌کند: «وی در خانواده‌ای مذهبی با سطح مالی متوسط در بوشهر متولد شد. کودکی‌اش را در نصف جهان گذرانید و هیچگاه نتوانست رابطه‌ی دوستانه‌ی طولانی مدت و پایداری برقرار کند و همه‌ی این‌ها ناشی از تنوع و هیجان طلبی مفرط او بود.»

  • ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • جمعه ۱۰ مرداد ۹۹

    سوالات بی‌جواب آفرینش

    یعنی چرا یهو آمار رفته بالا؟
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۶ مرداد ۹۹

    ۱۸۰۴

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • صبا
    • دوشنبه ۶ مرداد ۹۹

    1803

    در آغوش آنچنان گیرم تنت را
    که نبود آگهی پیراهنت را

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۴ مرداد ۹۹

    1802

    یعنی جدی جدی فردا داریم میریم پیک نیک؟ چقدر معمولی و قشنگ.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۲ مرداد ۹۹
    مدام. [م ُ ] (ع اِ) باران پیوسته
    آرشیو مطالب