اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

۱۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

1846

خدایا دلم ناآرومه. میخوام روی پای خودم وایسم ولی نمیتونم.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۳۱ شهریور ۹۹

    21 تمام

    تولدمه. زندگی خوبه. مبارکتون باشم :))))

  • ۱
  • نظرات [ ۲ ]
    • صبا
    • شنبه ۲۹ شهریور ۹۹

    1844

    خواب دیدم ترم بعده و دارم انتخاب واحد میکنم. مثل قند و عسل بهم واحد میرسید. درسامم خیلی سبک بود.

    تا فارغ التحصیلی دقیقا 58 واحد مونده که 4 واحدش کاراموزی و پروژه‌س. میکنه به عبارتی ترمی 18 واحد اگر بخوام 9 ترمه تموم کنم و دار فانی دانشگاه رو وداع بگم و جدا بشم از اون محیط مسموم.

    پریروز رفته بودم دانشگاه کارای مونده رو انجام بدم. همه جا سکوت بود و درختای سبزی که عاشقشونم

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۲۷ شهریور ۹۹

    1842

    واحدها؟ 20تا پر شد
    تصادف؟ رضایت داد هیچیشم نشد خدا رو شکر
    خسارت؟ از بیمه میگیره
    کارخونه؟ زنگ زدن گفتن بیا
    کلاسای نرم افزار مجازی؟ به بهترین نحو پیش میره
    من؟ خوب نیستم و نمیدونم چرا

  • ۰
  • نظرات [ ۲ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۲۴ شهریور ۹۹

    ۱۸۴۱

    تجربه‌ی جدید امروز؟ تصادف با یه موتوری. مقصر من بودم.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۲۲ شهریور ۹۹

    زندگی پر پیچ و خم

    کی فکرشو میکرد تجربه‌ی جدید زندگیم سنگ کلیه باشه! من با درد ناآشنا نیستم. یک ماه درمیون معده درد و دل پیچه امانمو میبره و میریم بیمارستان سرم میزنیم ولی این درد، چیز عجیبی بود. قول میدم یادم نره که چجوری به خودم مپیچیدم و دیگه حتی جون نداشتم ناله کنم. قول میدم یادم نره سوزش سرم و سوزن و اصلا حس نکردم. قول میدم لذت خواب بعد از پتیدین رو یادم نره. هر روز یک تجربه‌ی جدید. به قول غزل غمدوهگین نباش، فردا روز بهتریه.

  • ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • جمعه ۲۱ شهریور ۹۹

    ۱۸۳۹

    صبح از خواب بیدار میشم. سردرد و سنگینی هنوز چشممو باز نکردم بهم حمله میکنن. «امروز روز گندیه» صدای درونم ناله می‌کنه. دلیلی برای بیدار شدن ندارم ولی راه بهتری واسه جلوگیری از غرغرای مامان ندارم. به زور یه چشممو باز نگه میدارم و اینستا رو چک می‌کنم. صدای آهنگ مسخره‌ی dance up, who the babe بدتر اعصابمو خراب میکنه. گوشیو پرت میکنم و دوباره می‌خوابم. از افسردگی خوش موقعِ قبل از شروع ترم خوشحالم. باز خوابم می‌بره.

    پ.ن می‌دونم down south, hood baby عه.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۲۰ شهریور ۹۹

    دانسته

    دوباره وقت انتخاب واحده دارم 20 تا 20 برمیدارم
    اخر ترم 7 تا پاس میکنم فقط. میدونم.
  • ۰
  • نظرات [ ۲ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۱۷ شهریور ۹۹

    درگیری‌های مضحک

    معدل ترم پیشم شد 15.5 و الان خوشحال‌ترین دانشجوی دنیام.
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۱۷ شهریور ۹۹

    1835

    حال نیل خوب نیست و من میترسم. میترسم بلایی سر دوست عزیزتر از جانم بیاد
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۱۵ شهریور ۹۹

    از دانشکده

    چرا این اعصاب خردی‌های دانشگاه تموم نمیشه و مهم‌تر از همه چرا من بزرگ نمیشم و یاد نمیگیرم واسه خودم مشکل نتراشم؟ :)
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۱۵ شهریور ۹۹

    1827

    انقد می‌ترسم یه روزی جزو اون لشکر غافل باشم. انقدر میترسم...
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۹ شهریور ۹۹

    به وقت عاشورای 1442

    امروز موقع آب خوردن سلام بر حسین ها را با توجه میگوییم.
  • ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۹ شهریور ۹۹

    1825

    امروز فتح خون رو خوندم. چه قلمی داشته این مرد...
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۸ شهریور ۹۹

    1823

    برای نجات خودم دست به کار شدم. باید از روتین روزانه پیروی کنم که ذهنم آروم‌تر باشه و برای هر تصمیمی بهم نریزه. تا اطلاع ثانوی تنها وظیفه‌ی من یادگیری کد و کتیا و کشیدن نقشه‌های کارخونه‌س. هر چیز دیگه‌ای بی‌اهمیته. باید خودمو دوباره با خودم آشتی بدم. این گسیختگی ذهنی ترسناک و خطریه.
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۷ شهریور ۹۹

    1821

    این یک ماهی که رفتم کارخونه شاید نصف بیشترش رو بیکار بودم و خودم واسه خودم یه کاری جور کردم که انجام بدم و دیوونه نشم. از تحقیق درمورد ماشین آلاتشون بگیر تا یادگیری نرم افزاری جدید. میتونم بگم یک ماه مفیدی بود. با محیط کار اشنا شدم و 550 تومن هم به تاکسی دادم :))) یکی از نکات عجیبی که فهمیدم این بود که حتی اگر محیط کار کاااملا مردونه باشه بازم قهر و آشتی و دلخوری و لوس بازی توش هست. میدونم که این فرض رو نداشتن اشتباهه ولی من هنوز یک جوان ساده‌ی بی‌تجربه‌ی 20 ساله‌م. بهم اجازه بدین پیش فرض‌های اشتباه داشته باشم.
    این پست جزو کرگدنیسم قرار میگیره چون یک ماه بدون جیره و مواجب تو سگ گرما رفتم و اومدم :) افرین صبا دختر نازم
  • ۰
  • نظرات [ ۳ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۴ شهریور ۹۹

    ۱۸۲۰

    سلام
    یک بیمار کرونایی با شما صحبت می‌کنه.
    سرم داغه و بدنم درد می‌کنه. فعلا حوصله‌ی زنده بودن ندارم. غزل هم داره طبق معمول داد میزنه.
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۳ شهریور ۹۹
    مدام. [م ُ ] (ع اِ) باران پیوسته
    آرشیو مطالب