اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

3000 years of longing

به نام خدا

 

 

آغاز خوب، میانه عالی و پایان افتضاح

 

در بخش فرمی اوایل فیلم کات خوردن‌ها بسیار نرم بودند. مثل جایی که از چرخ هواپیما به چرخ دستی کات میخورد. خراب بودن چرخ جلوی چرخ دستی برخلاف چرخ جلوی هواپیما جالب توجه بود.

 

از ابتدای فیلم از طریق بصری متوجه تفاوت زن با بقیه مسافران در فرودگاه می‌شویم. موی نارنجی‌اش ما را به یاد آتش و کلکسیون شیشه‌های تزئینی‌اش ما رو به یاد ظفیر (صبا) می‌اندازد

 

جنی که میخواهد چرخ دستی را از زن بگیرد در محضر ملکه سبا حضور داره، همچنین جنی که در همایش به زن حمله می‌کند (چرا می‌خواهند متقاعدش کنند که ماورا وجود دارد؟ چرا می‌خواهند اسرار استانبول رو بهش نشان بدهند؟ سوالات بی‌جواب!)

 

وقتی جن از بطری بیرون می‌آید عینک زن را می‌اندازد. آیا عینک نماد واقع‌بینی بیش از حد زن است؟

 

روایت جن (ادریس آلبا) از سلیمان و سبا پشت پا به تمام باورهای دینی ما می‌زند. ملکه سبا نیمه جن بود، حضرت سلیمان به سراغش رفت و سلیمان اغوا کردن سبا رو با موسیقی شروع کرد!

چرا در آغاز ساز زدن یکی از تارها پاره میشه و دستش خونی میشه؟

صحنه تکرار شونده قورت دادن آب دهان به نشانه عاشق شدن.

جن‌هایی که در فیلم نشون داده شدند همه در کاخ سبا بودند، یعنی اجنه در خدمت ملکه سبا بودند و نه سلیمان نبی

 

چرا قیمه شمس و مولانا را ریخت در ماست امپراتوری عثمانی؟

 

جایی از فیلم جن میگوید: «We exist only if we are real to others»

پس در این زمونه دیگر خدا وجود ندارد چون مردم دیگر بهش باور ندارند.

 

در قسمت‌های هتل چیزی که نظرم را جلب کرد این بود که مدل حوله سر زن طوری بود که نارنجی بودن موهایش دقیقا برعکس نارنجی بودن انتهای ریش جن به نظر میامد. تضاد تیلدا سوئینتون رنگ پریده انسان در مقابل ادریس آلبای سیاهپوست جن.

 

جن میگوید عدد ۳ مقدس است، بریدگی ۳ روی گونه ظفیر و بعد صورت زن وقتی که عاشق جن میشود مشاهده میشود.

 

در صحنه پایانی پیرهن زن قرمز و لباس مرد قهوه‌ایست. جابجایی آتش و خاک.

 

سوالی که در پایان برای من باقی ماند این است که چرا زن و مرد به جای دیگری جز لندن، مثل همان استانبول، مهاجرت نکردند؟ مگر قرار نبود «تنهایی»شان را با هم تقسیم کنند؟ تنهایی در لندن با تنهایی در روستای دور افتاده‌ای از مثلا ایران چه تفاوتی دارد؟

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۱۴ ارديبهشت ۰۳

    2216

    اومد تو گروه سه نفره‌امون یه پیام گذاشت مبنی بر اینکه تصمیم گرفتم تنهایی کار رو ادامه بدم و به همکاری شما احتیاجی ندارم. بعدم لفت داد

    الان نمیدونم دارم خشمم رو سرکوب میکنم یا چی :))) ولی خیلی کم عصبانیم. زهرا ن. عوضش داره فوران میکنه و ممکنه همه‌اشونو اتیش بزنه

    خوبه که انتظاراتم رو ازشون چندین هفته پیش کاهش دادم.

  • ۳
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۳ ارديبهشت ۰۳

    2215

    واسه خدا کردی، هرکار کردی واسه خدا بوده.

    ناراحت نشو اگه از زحماتت قدردانی نشد.

  • ۶
  • نظرات [ ۲ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۱۵ فروردين ۰۳

    2214

    کمتر از یک ماه مونده تا کنکورم. راضی نیستم از انرژی‌ای که گذاشتم. غصه فراوان میخورم. شب بخیر

  • ۵
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۹ بهمن ۰۲

    2213

    چند روز پیش سر یه گناهی که «خودم» انجام دادم با خدا قهر کردم. دست پیشو گرفتم. گفتم تو که میدونی سر این امتحان هر دفعه رد میشم، چرا باز از همین مبحث میگیری؟ نمازای اون روز رو به زور خوندم. دلم از خودم گرفته بود ولی میخواستم سر خدا خالی کنم. گفتم نه قران هفتگیمو میخونم، نه دیگه دل میدم به نمازام، نه اصن به فکر رشد فردیمم و نه لیله الرغایب دعا میکنم. قهر قهر تا روز قیامت!

    ولی خدا ولم نکرد. گفت بیا تو مسجد امام میدان نقش جهان نماز جماعت بخون، بیا نماز ماه رجب بخون، بیا واسه ابراهیم نماز شب اول قبر بخون. بیا سحر بیدار شو نماز قضا بخون. بیا روزایی که باشگاه میری تو راه دعای عهد گوش کن. بیا دوستتو میفرستم دم خونتون با هم برین زیارت امامزاده. دیگه قهر نباش.

    حضرت رب الارباب، حواست بهم هست و من چقدر ناشکرم.

  • ۷
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۱ بهمن ۰۲

    پایدار

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • صبا
    • دوشنبه ۴ دی ۰۲

    2211

    تب مهاجرت حتی دوستای مامانم رو هم درگیر خودش کرده.

    واقعا کسی که اینجا تو خونه ۴۵۰ متری زندگی می‌کنه، مادر پدر خودش و همسرش اینجان (از نظر کمک داشتن در بزرگ کردن بچه‌ها)، درآمد چند صد میلیونی ماهانه داره، دوتا باغ درندشت داره و پرستار و خدمتکار خونه‌اش تمام وقت کمکش میکنن، می‌تونه بره کانادا از صفر شروع کنه و ده سال اول رو با بقیه اعضای خانواده‌ی چهار نفریشون توی یه سوییت نهایتا ۶۰ متری زندگی کنه؟
    بعید می‌دونم
    ده سال دیگه میشه ۵۵ سالت زن!


    (جا داره بگم اصفانی جماعت ندار ندارش خونه‌ش ۳۰۰ متر زیربنا داره 😂)

    پ.ن شماره پست چقدر زیباست :)

  • ۳
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۴ دی ۰۲

    معضل خرید مانتو

    آقای بوتیک‌دار خطاب به من که دارم از مغازه خارج میشم میگه: «خانم از فکر مانتوی بلند باید بیای بیرون. زن، زندگی، آزادی!»
    برمی‌گردم نگاهش میکنم و میگم: «اون وقت منی که حجاب دارم باید چیکار کنم؟»
    میگه: «شما دیگه باید... -چند ثانیه مکث- حالا هفته دیگه دوباره برامون جنس میاد شاید بلندم بیاریم.»
    سر تکون میدم و این مغازه رو هم به خاطر رفتار زیبای فروشنده‌اش به لیست سیاهم اضافه می‌کنم.

  • ۷
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۲ دی ۰۲

    2209

    این سکوت و تنهایی و تو خونه موندن خیلی روم اثر (مثبت) گذاشته
    خیلی راضیم

    کاش میتونستم ادم خوبی بشم.

  • ۶
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۶ آذر ۰۲

    کمیسیون اسنپ، آری یا خیر؟

    دیروز با اسنپ میخواستم یه مسیری رو برم. خانم اسنپی گفت آنلاین پرداخت نکن. گفتم باشه. بعد، بماند که ۷۲۰ تومن پول کارمزد دادم، میگه سفرم لغو کن که نخوام کمیسیون اسنپ رو بدم! خودم فقط روزی دوتا سفر رو میتونم لغو کنم، شما لغو کن
    یکم مکث کردم گفتم من لغو میکنم ولی فکر نمیکنم کار درستی باشه این حرکت
    گفت از نظر امنیت و اینا؟
    گفتم هم اون، هم بالاخره یه پلتفرمیه که شما ازش استفاده می‌کنید دیگه
    رفت بالا منبر و مگه پایین میومد؟ تا خود مقصد می‌گفت نه اینا خودشون تقلب میکنن، اینا که کاری نمیکنن نشستن پول میگیرن رو هر سفر من، من باید مسافر جابجا کنم، بنزین آزاد میدن سهمیه‌ای نمیدن، اینا قطعه ماشین تقلبی دادن، روغن موتور آبکی دادن، اره من خودم به حلال و حروم معتقدم و حواسم هست و...
    خب خواهر من، با اسنپ کار نکن ببین مسافر میتونی پیدا کنی یا نه :) بعدم واقعا اون بندگان خدا در اسنپ و تپسی بیکار ننشستن :))) به دوستم که تو اسنپه اینو بگم تشنج می‌کنه
    حرومم هست
    اعصابم الان خرده که کاش لغو نمی‌کردم سفرو 🚶‍♀
  • ۶
  • نظرات [ ۲ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۲۰ آذر ۰۲
    مدام. [م ُ ] (ع اِ) باران پیوسته
    آرشیو مطالب