اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

۱۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

323

ماه پری 

بیا توی زندگیم پرواز کن . گرد نقره ای تو موهاتو بریز رو چشمام

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۳۰ اسفند ۹۵

    322

    دوست واقعی یعنی مراد . به فکر خودش هست ولی اخرش به جان کمک میکنه با اینکه رابطشون خیلی وقته شکرآبه

    خیلی بعد نوشت: گه خورد😐حیوان از خود راضی هوس باز

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۲۵ اسفند ۹۵

    321

    دوستی ما خیلی سمی بود . انقدر که حالا بعد از این همه وقت هنوز دارم از مسمومیت بالا میارم . نمیدونم که منم میتونم قهر کنم و ناراحت شم . باید یکی بیاد پیشت بشینه بگه دختر توهم حقی داری؟! دختر حقتو بگیر

    + مینا امروز به صورت رسمی اعلام کرد در سلیطه بازی متخصصه😂

    بعد نوشت : الان متوجه شدم سلیطه یک واژه ی کاملا جنسیتیه . کسی که از حق خودش در مقابل بقیه دفاع میکنه و براش مهم نیست مرده یا زن میشه سلیطه؟

    حیا در مقابل مرد نداره و حرف میزنه؟!؟!؟!

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۲۳ اسفند ۹۵

    319

    تو یکی یدونه ی اغواگر منی . 

    اهنگمونو انتخاب کن حشره -_-

    #رورو

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۲ اسفند ۹۵

    318

    اخرش یه سیاه چاله میشم در خود فرو میریزم

    بعد تو سفیدچاله ی عزیزم میای .

    سینگیولریتی ما یکی میشه و کسی میتونه از ابعاد فضازمان عبور کنه

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۲۰ اسفند ۹۵

    314

    چرا انقدر پر از نفرت شدم؟

    پ.ن از اونجایی که ترجمه هایی که از ربکا دیدم به شدت متفاوت و گند بود تصمیم گرفتم خودم انگلیسیشو بخونم لذت طولانی شدنشم ببرم . بله استعداد است که فوران می کند

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۱۸ اسفند ۹۵

    313

    من میگم مرد بلند خوب نیست . قبول خیلی هات و جذاب و ایناست و اینکه شما از پایین و ایشون از بالا نگاه میکنن بله خیلی قشنگه . ولی مرد کوتاه میتونه دوستت باشه . میتونی در ی سطح ب چشماش نگاه کنی و باهم بزنین زیر خنده . دنیارو از زاویه ی تو میبینه . مرد بلند خیلی ... نمیدونم ... حالت غیر دوست داره

    همون طور که زن یکم خپل واسه مردا دوست خوبیه

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۱۷ اسفند ۹۵

    312

    تو ذهنم سکوت سکوت ...

    چرا غمگینم؟ چون میدونم از دستت دادم؟

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۱۶ اسفند ۹۵

    311

    من یه نظریه دارم که حالشو ندارم تایپ کنم

    درباره ی کودکی خودم و تلویزیون .

    بعدا یادم بنداز ب فیز بگم

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۱۳ اسفند ۹۵

    310

    je suis la fille

    la pomme est rouge

    je suis riche

    چقدر هات😍

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۱۳ اسفند ۹۵

    309

    گفتم بابا آدم باید بچشو بی دین بزرگ کنه یا با دین؟

    گفت با دید

  • ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • جمعه ۱۳ اسفند ۹۵

    308

    فقط یه بند ...

    من بنده ی اون صحنه ی اخرم که همه فکر کردیم لئون میتونه برگرده پیش ماتیلدا ولی ته دلمون میدونیم زندگی هیچ وقت اجازه نمیده حسابی ببری . فقط پیروزی های کوچیک ... و بعد گلوله ای که لئون رو از پا درمیاره . و حقه ی حلقه . اینکه براش مهم بود تا لحظه ی اخر هدفشو انجام بده برام جالب بود . چطور ؟

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۱۲ اسفند ۹۵

    307

    فاینالی !

    لئون رو دیدم

    تا حالا شده یه فیلم ببینین و بخواین با یکی در میون بذارین که چی فکر میکنین؟

    خوب این یکی از اون فیلمایی که من اصلا دلم نمیخواد با کسی دربارش صحبت کنم .

    فقط در خلوت خودم با خودم بحث کنم که چرا!

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۱۲ اسفند ۹۵

    306

    من اونم که میخوام ذهنمو از چند دقیقه ی قبل پاک کنم

    مرتیکه ی احمق چرا کامنت اسپولر گذاشتی بودی؟

    خدایا چقد از مردم بدم میاد😭

    دیمیتری عشقم توروخدا زنده بمون😭

    ینی میخوام بگم متنفرم از مردم و تمام😑

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۸ اسفند ۹۵

    305

    این کیس شما متعجبید که پس 3و 4 کجان باید بگم به دلایل اخلاقی منتشر نشدن .

    فقط میخواستم بگم که باید توی چشمات غرق شد . با اون روح بزرگی که داری .

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۷ اسفند ۹۵

    303

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • صبا
    • شنبه ۷ اسفند ۹۵

    302

    تبریک به تو که امروز ناخواسته بانی خیر شدی . یادته سال اول من اومدم پیش تو و هستی نشستم بعد باهم دعواتون شده بود ؟ بعد که من بی توجه به همه ی بداخلاقی های هستی بازم به سلقه زدن بهش ادامه دادم (اینکارم به قصد خندوندنش بود و اینکه از اون حال ناراحا دربیاد)تو گفتی صبا تو خیلی مهربونی . دمت گرم

    حالا ماجرا از این قراره که دیشب کیانا با هممون دعواش شد . امروزم باهامون حرف نزد . غرورم میگفت نه برا چی باهاش حرف بزنم خودش قهر کرده . ولی وقتی اتفاقات قبلی رو یادم اومد دیدم منم اگه بودم دوست داشتم یکی بیاد پیشم . این بود که با مسخره بازیای همیشگیم خندوندمش . همین که بهم گفت خیلی بامرامی واسم کلی ارزش داشت . روزمو ساخت .

    پ.ن 1 میخوام بگم بعد از چند سال یک عمل تو باعث شادی یکی دیگه امروز شد

    پ.ن 2 چقد تو زندگیم تاثیر داری که به خودم گفتم اگه الان اینجا بود کلی بهم افتخار میکرد

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۱ اسفند ۹۵
    مدام. [م ُ ] (ع اِ) باران پیوسته
    آرشیو مطالب