یکی از خوشحالیام اینه که قبل از اینکه لالالند پخش بشه من طرفدار جز بودم :)
یکی از خوشحالیام اینه که قبل از اینکه لالالند پخش بشه من طرفدار جز بودم :)
با اینکه اونقدر صمیمی نیستیم (اگنست مای ویل) ولی چشممو باز کردی و دلمو سبک
ثمین خانم پستو بچکون ارایه بریزه زمین :))
شماره ی پست چه زیبنده است.
برام سواله ایا بعدا وارد رابطه ای میشم که شیفته ی طرف نباشم؟ مثل الان بعد بهم زدن ته دلم یه ذره هم غم نباشه؟
من اگه عاشق بشم با کل موجودیتم عاشق میشم. از اونجایی که همه صبا خانمو میشناسیم و میدونیم که اغلب اوقات عاشق ادم اشتباهی میشه، ایا اصلا عاشق شدن و فدا کردن همه چیز برای فرد اشتباه کار درستیه؟
یا همینکه فقط از طرف خوشم بیاد و بتونم کنارش سر کنم ملاکه؟
بازم به تو هادی
تو که اصلا منو نمیشناسی
بازم به تو که پشت ادم وایمیسی
اون وقت انوشه ...
بازم خداروشکر که این رابطه تموم شد
وقتی هیچ کدوم از رفتارای بچه ها رو تایید نمیکنم نباید باهاشون بچرخم
منم مثه اون دختره تو توییر خیلی دلم برا هرکی یه غلط جبران ناپذیر میکنه میسوزه
البته از خودمم برمیاد که مثلا یهو بر اثر عصبانیت بزنم دیوار خونه رو بیارم پایین
خیلی بده این اخلاقم
با کسی صمیمی نشو
با کسی صمیمی نشو
با کسی صمیمی نشو
با کسی صمیمی نشو
با کسی
مامان
درس بزرگی بم دادی. هرچند در لحظه واسه ی کاری که کردی سرزنشت کردم ولی بعد از کلی فک کردن میبینم درست ترین کار ایستادن پای عقایده.
بهت افتخار میکنم مامان
نیلوفر
واقعا که اسمت برازندست. تو روی مرداب وایسادی. زیبا. درخشان. تمام بدی هارو زیر برخورد مهربونت دفن میکنی. کاش زودتر باهات اشنا شده بودم. خوشحالم که دیوونه بازیای راهنمایی و اوایل دبیرستانو با تو تجربه کردم. خوشحالم که نزدیک ترین دوستای هم دیگه ایم. خاطراتمون... سپهر . کتایون :)
یاهو مسنجر :) بلاگفا. آه بلاگفا :)
کنارهم بودیم. وقتی از ال یا فیز خسته میشدیم.
هر وقت از چیزی خسته شدم یادم افتاد که تو چقد صبور و خانمی.
نمیتونم بگم چقدر دوست دارم قدیمی مهربون.
تولدت با تاخیر مبارک :)
مرسی که قبل، در حین و بعد از شکست های درونی کنارمی
مرسی که کمک میکنی بدون اینکه حتی کوچکترین تعهدی داشته باشی
خوشحالم که پیدام کردی
خوشحالم که گفتم دوست صمیمیم باش
{بِرست اینتو تییِرز}
الان یه کاری کردم خودم باورم نمیشه
یه اهنگو زمزمه کردم و گریم گرفت :|
اهنگه رو از خودم دراورده بودم!
چقد داغونم من دیگه!
تنها چیزی که الان میخوام یه چیز گرم و جویدنی مثه همبرگر و یه پتو و پرده ی کشیده و یه صفحه ی بزرگ که داره اینسپشنو پخش میکنه است.
به تو و مزخرفاتتم احتیاجی ندارم که پیشم باشی و بگی غصه نخوریا
اون قدری که همه دارن شهید میشن من استرس ندارم
مسلما در حد کامپیوتر شریف نزدم ولی فک نمیکنم اونقدرام بد داده باشم
اگه میخوای یه اهنگ واسم بفرستی و من واقعا با تمام وجود گوش کنم حتما بعد از ساعت 1 بفرست
نه فقط به خاطر اینکه اون موقع دانلود رایگانه و من مطمئنا دانلودش میکنم
بلکه به خاطر اینکه اون موقع خونه ساکته و من موسیقی رو حس میکنم
میفهمی چی میگم؟
درک میکنم
میدونی یه وقتی باید بالاخره بیخیال اینکه تنها میمونم یا نه بشم و دوستیمو با اونایی که حالمو بهم میزنن تموم کنم. مثلا اولین قدمش اینه که به یکیشون بگم تو از همه پرروتری و اون جواب بده فاک آف. و من مطمئنم، به صورت قطعی مطمئنم که اصلا معنی فاک اف رو نمیدونه.
خب
اولین قدمو برداشتم
بعد از دوشنبه دیگه ریختشونو نمیبینم ایشالا برای همیشه
الان چهل دقیقه است که یه موسیقی غمگینو دارم زمزمه میکنم. نمیشناسمش. تاحالا نشنیدمش. یه حسی بهم میگه من توی یه دنیای موازی مرده. کاش تحصیلات موسیقی داشتم مینوشتم چی داره تو سرم میگذره. یکی از اون موسیقی هایی که وقتی جنگ تموم شده و داری بالا سر اجساد و شمشیر های رها شده حرکت میکنی عه. یا وقتی دوربین بالای لاشه ی یه شهر یه زمانی قشنگ که الان با بمب نابود شده حرکت میکنه. یا وقتی اروم داری به پشت از بالای یه صخره سقوط میکنی دستات بازه و لبخند به لبه. موهات تکون میخوره بارونی ابی تنتو دربرگرفته
خواب دیدم به ایران حمله کردن. توی خواب نزدیک بود از غم بمیرم. واقعا بمیرم. قرار بود با پرواز بریم انگلیس که گفتن کل پرواز ها مسدود شده. بعد قرار شد از زاهدان بریم هند که فقط در حد حرف موند. ولی یادمه از پنجره ی خونه بیرونو نگاه میکردم، مرگو بغل گرفته بودم، بعد از ظهر بود، بمب ها بهم نزدیک تر میشدن. از بین همه ی کسایی که میشناختم فقط من تو اصفهان تو خونه ی خودم مونده بودم. هوا رو خاک گرفته بود. چه تنهایی بزرگی بود
شاید بشه گفت اینجا و امروز (ایدر) یه نقطه عطف توی زندگی منه. من همین تیپ ساده و بی ارایش و خاکی خودمو خیلی بیشتر از مانتوی جلوباز و شال سه متری و موهای از پشت و جلو بیرون زده و دستای پر از انگشتر و بوی تند عطر نازنین دوست دارم. ترجیح میدم پولی که قراره بدم مانتوی انچنانی و بدلیجات فلان بیسار بخرم رو بدم یه کتاب یا یه فیلم خوب بگیرم. اینی که گفتم بی هیچ ادعایی بود. من از همه کمتر میفهمم. فقط میخوام که یکم تغییر کنم. میخوام وقتی از کنارم رد میشن نگن فرهنگ ایران باستانمون کو؟ از این به بعد فقط کتاب هدیه میدم
هالهی مهربونم خوشاخلاق باهوش من، از این به بعد حتما باهات بیشتر صمیمی میشم.
من ممکنه نوع عشقی که کمند به فرح دوس دخترش داره رو تایید نکنم از نظر هم جنس گرایی
ولی محبت کلامش مثل یه خاره. یه خار که فرو میره تو دست هوموفوبیک بودن. نمیدونم چی درسته چی غلط
نمیدونم درسته که فرح رو دوست داره یا نه ولی اینکه بهش اینجوری اهمیت میده و از یه شهر دور نگرانشه برام باارزشه.
_ سردشه
تنهاس
گشنشه
درد داره
+ عزیزم بیمارستانه اونجا غار که نیست
_ بیمارستان از صدتا غار بدتره.
دوساعت و نیم تایپ بی وقفه
بی وقفه ها
کمرمم صاف نکردم
چقدر لهجه ی بریتانیایی قشنگ و مزخرفه -_-
له شدم بابا
انگشتام دگ تکون نمیخوره
بسم الله الرحمن الرحیم
شروع یه فصل جدید
از الان شروع میکنم به کندن از وابستگی ها. و بعد زندگی جدیدو شروع میکنم