می دونم می دونم می دونم می دونم
همه رو می دونم . اما اگه بمونی چی میشه؟
پ.ن دوست خوب تویی که هرچی میخوام بزنم بکشمت نمیمیری حایاتم:)
می دونم می دونم می دونم می دونم
همه رو می دونم . اما اگه بمونی چی میشه؟
پ.ن دوست خوب تویی که هرچی میخوام بزنم بکشمت نمیمیری حایاتم:)
از همه چیزش چندشم میشد . از اینکه بعضی اوقات می خواست ادای عاقل بودن دربیاره . وقتایی که بی هوا یه خوراکی جدید رو مجبورم میکرد باهم امتحان کنیم
هنوزم برام سواله این چیزی که به عنوان زندگی و برنامه ی 20 سال آینده در ذهنم دارم واقعا زندگی کردنه؟
بعد یادم میاد .عه . ژاپنیا زندگی میکنن؟
هر کودکی با این پیام به دنیا می آید که خداوند هنوز از انسان ناامید نشده است .
خدایا اشرف مخلوقاتت چرا این شکلی شده ؟
چه مردم شیرینی ان . این کرد ها . به شدت دوست دارم کردی یاد بگیرم
پ.ن این علاقه ی عمیق من به زبان از کجا سرچشمه میگیره؟
پ.ن 2 کاش می شد زبان شناس می شدم
کمی نزدیک تر ؟
فرق لعل و لیت یکی از دلایلی که میخوام برم عربی یاد بگیرم
آره بعد ... این شد که ... راستش من خیلی دلم برای خانمااااا تنگ میشه .
انو
سارا پغسای جان
مائده
زهرا
نگین
نهال
همشون
ولی برمیگردم اصفهان سر میزنم بهشون
نامه ای به سریرا
کم کم کم بزرگ شدیم . همش غر نزن . یه چیزایی رو باید قبول کنی . مثل گذشتت . مثل اینکه اگه یه آدمایی ازتوی زندگیت رد نمیشدن این نمیشدی . دیدی همه چی می گذره؟ دیدی غصه خوردن و دعا کردن فایده نداره ؟ کنکورم با هم میدیم . دانشگاهم باهم قبول میشیم دختر . بعدم میریم سرکار . خونه ی من و تو . زندگی من و تو . زن های مستقل و قدرتمند . الان که داشتی پستای وبلاگمو میخوندی دیدم چی فکر میکنی . دختر چقدر طول کشید تا تغییر کنی . میبینی الان نسبت به سال های قبل چقد پایدار تری؟ استوار تر از این میشی .
سریرا تو نمیتونی با همه باشی . نمیتونی یه کاری کنی که همه کنارت خوش باشن . قلبت مهربونه . من میدونم . ولی بعضی وقتا کاترین درونت میاد میرینه به همه:))
دیگه وقتشه حاضر شیم بریم مدرسه .
کاش زمان به عقب برمی گشت؟ نههه همین جوری رو به جلو . رو به افق . تو کوره راه نه . تو جاده ای بزرگ :)
شاید وقتی دیگر ...
پ.ن دستم به اون بالا که نمی رسه . بذار حداقل این کنکورو واسه سالای بعد از خودم راحت تر کنم
لعنت به تو که از رنج بچه های مردم دکون وا کردی
منم میتونم کلا بیخیالت بشم و برم
ولی خب نمیتونم که :|
سعی هم کردم . این من بی اراده
پ.ن سالگرد دادبامو گرفتیم . بهت زده شد
تفاوت قدیم و جدید فقط این
دهه 60
یه برگه از دفترت میدی؟
دفترم وسط نداره به خدا
دهه 90 همین صبح
برگه بده
نمیدم از یکی دیگه بگیر
خب منم میتونم هی وبلاگم ادبی باشه . ولی اینجوری صمیمی تر باشه بهتر نیست؟ اونجوری خیلی دورم . میگیری چی میگم؟ یا نمیتونم؟
شما حساب کن چند بار در طول روز شوخی شوخی به یکی از ته دل میگم خفه شه .
#داره تموم میشه الهی شکر:))
کلا تلویزیون که میبینم عذاب میکشم . چه ایران چه آنلاین
کل مردم دنیا احمق شدن ایرانیا بیشتر
میدونی بعضی وقتا میگم تلاش کنم واسه تغییر که چی بشه ؟ وقتی کسی نمیخواد تغییر کنه . یا میگم بنویسم که چی بشه؟ وقتی کسی قرار نیست بخونه . یا اگه بخونه به اسم یکی دیگست . من میخواستم یه چیز تخیلی بنویسم . چی شد که اینجوری شد؟ یا اصلا دانشمند بشم که چی؟
- مبارک باشه آقای ... .
- آره دیگه گفتیم آخر عمریه مام از این ماشینا سوار شیم .
- هههههه
من نمیخوام به این جمله برسم توی زندگیم . یا کاملا پولدار زندگی میکنم یا کاملا ساده . حسرت چیزی به دلم نمونه . البته با گزینه ی اول ذاتا مخالفم ولی میگم ینی یا رومی روم یا زنگی زنگ - همون چیزی که من و ج.ج(جانان جان) سرش به شدت مشکل داریم .
هی میخوام بگم که نه من به یه آرامش نسبی رسیدم و اصلا برام چیز خاصی اهمیت نداره ولی حقیقت اینه که هرچی بیشتر به سمت کنکور میرم اعصابم داغون تر میشه و با کوچکترین حرکت از بقیه - یا خودم - می رنجم . مثلا همین دیروز . انقدر از دست شاهین ناراحت شدم که شبش داشتم خفه می شدم . یعنی اینجوری که نفس نمیتونم بکشم . یا مثلا امروز که رفتم تلگرامو باز کردم و دیدم اصلا کسی نفهمیده که من نیستم . نه کمند . نه اونی که رومیتس انلی رو مینویسه . نه بچه ها مدرسمون . اونایی ام که میدونستن خیلی عکس العمل مورد انتظار منو نشون نداده بودن . شایدم من خیلی حساس و حماقت زده شدم .
آها راستی گفتم حماقت زده . یه کسی که من می شناسمش و نمیگم هم کیه و عروسی کرده و اینا حالا کاری نداریم .عکس تلگرامشو امروز راضیه نشونم داد : زنجیر می خواستم دستاتو بخشیدی . دو دقیقه اول که سکوت کرده بودم و فکر می کردم واقعا به عنوان یک زن ، به عنوان یک موجودیت مستقل چرا باید همچین چیز حقیرانه ای رو بنویسه ؟ بعد که شروع کردم به صحبت کردن نتونستم میزان تعجبمو برسونم به راضیه . راضیه فقط این عکسو به عنوان عشق و علاقه می دید ولی یکم مخالف بود با این قدر شوهرذلیل بودن . اما من که حقیقت ماجرا رو میدونستم و میدونستم که اصلا عشقی در کار نیست دلیلشو نمیفهمیدم . یکم دیگه که فکر کرده دیدم ممکنه درخواست کمک باشه . یعنی واقعا چه فکری پشت این عکس بود؟
نظر شما چیه؟
سلام
چیزی که امروز منتظرش بودم ولی نشنیدم
ابن غم مسخره ب بی معنی ای که منو گرفته داستانش چیه ؟
بهم ثابت شد که من با این همه ادعا هیچ فرقی با بقیه ندارم . چیزی که میخوام واقعیت داشته باشه رو با دلیل و مدرک برای خودم اثبات میکنم و به دلایل نفی کنندش توجه نمیکنم .
#خستگی لویی در عکس های کوآچلا
مگه حتما همیشه باید حرفی واسه زدن باشه؟ یه وقتایی دلم واسه خودت تنگ میشه . حتی سکوت های طولانی پشت خط . البته اینم دوست دارم که وقتی زنگ میزنم یه ریز 2 ساعت پشت سر هم بدون نفس گیری حرف میزنم .
همین جوری دلم تنگ شده بود . نمیتونستم به خودت بگم گفتم بیام اینجا بگم
اگر یه روز مجبور شم بین تو و پدرم یکی رو انتخاب کنم ، شک نکن تو کنار گذاشته میشی:)
بابا دوست دارم
صبح انقدر خواب بودم رفتم دستمو بشورم تشنمم بود . داشتم صابونو میخوردم-_-
وقتی 55 دقیقه پشت تلفن با من حرف میزنی همین میشه دیگه عزیزم
وقتی دلگیری و تنها ...
جدی چقدر صدا هست همه جا . کاش میشد دو دقیقه دنیارو بذارم رو میوت . از پرسش نامه ها خسته شدم . از پاسخ نامه هم همین طور . تقریبا کل زندگیمو "کنت ویت" ها تشکیل دادند . کنت ویت تو گو تو پرایمری اسکول . کنت ویت تو گو تو های اسکول . کنت ویت تو فال این لاو . کنت ویت تو گو تو یونیورسیتی . کنت ویت تو گو تو دورمز . کنت ویت تو هو ا هویس آو مای اون . چرا فقط از همین الان لذت نمی برم ؟ فقط من نیستم که اینجوری معلق موندم . ولی خیلی ها هم هستن که راهشونو پیدا کردن . وقتی با خانم میم صحبت می کنم متوجه نمیشه چی میگم . فقط یه قیافه ی منزجر شده به خودش می گیره و میگه صبا چرت و پرت نگو . برو سر درست . بیرون معلوم نیست چه خبره . صدای بوق و صوت میاد . کلا خانم میم عادت داره همه چی رو بندازه گردن من . هر اتفاقی که میفته . نمیبینه خودش این چیزا رو یاد من داده . بعد من الان برام سواله که چرا اسم خانم میم رو نمیارم ! چرا انقدر درگیره اینم که وای راجع بهم چی فکر میکنن . خیلی چیز رو اعصابیه . کافیه معلم یکم از من بدش بیاد . اون وقت من هرکاری میکنم که دوباره دوسم داشته باشه . البته بیاین واقع بین باشیم . مثلا هادیان نه . ولی دادبام چرا . حالا نه فقط معلم . همه . مهشاد مثلا . فرزانه مثلا . این عطش سیری ناپذیر (!) به توجه . یکم بیاین تو کامنتا غر بزنیم و به هم دلداری بدیم .
داستان سریرا خوب پیش نمیره . گذاشتتش کنار . میدونی چرا ؟ چون فرزانه نخوندش . چرا انقدر این برا من مهمه که تاثیرشو رو سریرا هم گذاشته ؟ بعد دیگه با "کل" هم مثل قبل نیستیم . خسته شدم ازش . از همه خسته شدم . میخوام فرار کنم برم یه جای دیگه . نه حالا خیلی دور . مثلا برم تبریز . کلا شهر های شمال و شمال غربی
کلا آزاد . برم کُرد بشم
هیوا هم اسم قشنگیه . یادم باشه به سریرا پیشنهادش بدم
سریرا داره یه داستان می نویسه . خیلی شیرین و خیلی دور از زبان رمان های معمولی . تا این لحظه رو (بهترین دوست مان البته) ، نلوی جان ، ثم ، کمند ، انو ، قرار بود فرزانه ولی احتمالا ریحانه ، نجمه شاید؟ این شاهکار ادبی را خوانده اند :)
نرگس فکر کنم نخوانده . نرگس از همین تریبون اگه نخوندی بگو .
بعد چرا سام پیپل انقدر خشک و جدی ان ؟ تو جدی ترین بحث ها هم باید یه لیل امنت آو شوخی باشه دیگه . چتونه؟
پ.ن 3+5=8 :)
کاملا مستقلانه و شادمان .
شلنگ تخته اندازان .
ریمان در سنجش 25 فروردینان:|||
خدایا
اینه عدل علی؟
اینه حکومت اسلامی ؟
:))
ایشالا روز اعلام نتایج کنکور به این وضع نیفتیم :|
من گاهی اوقات حرفایی که به خودم میزنم دلمو میشکنه چه برسه بی مهری های تو
+ همین الان داشتم با نلو صحبت میکردم یه چیزی درباره خودم گفتم بعد دیدم عه چقد ناراحت شدم . خودم خودمو ناراحت کردم! عجیبه
سحر و امیر . بعد از مدت ها بالاخره عقد کردن . عروسی هم تابستونه . چرا همه ی اطرافیانم دارن عروسی میکنن؟! مگه من چند سالمه؟! اخلاق سحر یکم تغییر کرده بود ولی تقریبا همونی مونده بود که قبل بود . هنوزم خیلی از کاراش رو نمی پسندم ولی الان بهتر میتونم باهاش ارتباط برقرار کنم . دیشب داشت یه چیزی تعریف می کرد درباره ی مهربرون و اینا درست گوش نمیدادم فقط این تیکشو شنیدم که گفت مامان مادرشوهرم و امیر پشتم دراومده بودن . بعد فکر کردم چقدر خوبه که به جز امیر که وظیفشه پشتش باشه یکی دیگه تو خانواده ی جدید به فکرشه .
الان که فردا صبحه یه حس خوب معلق بودن دارم . داشتم فکر میکردم که حالا اگه کسیم نباشه ازت طرفداری کنه نمیمیری . نه امیری باشه و نه هیچ کس دیگه ای . هنوزم روی همون عقیده ی خودم سفت و پابرجا وایسادم .
انقدر از خبر فوت حسین اپیکور ناراحت شدم . حالا من از گروهشون خوشم نمیومد . ولی چرا مرد:((
باید این سناریو های احمقانه که تو ذهنم دربارت می سازم رو کنترل کنم . به حدی پیشرفت کردن که . وقتی فکر تو از سرم بیفته قول میدم دیگه چشم و دل رو کنترل کنم .
پ.ن واقعا به اینکه نماز کمک میکنه اعتقاد پیدا کردم . نه که اعتقاد به معجزش نداشته باشم . فکر میکردم حداقل واسه من یکی اتفاق نمیفته
وقتی میگم ازدواج کار احمقانه ایه نگو نه .
میدونی چرا؟ به خاطر قصه ی عشق مسیح و لیلی .
به قول جانان جان! غ ق پیگیری ترین
این یک عدد پست مخصوص شما خانم
آدم های زیادی از زندگی من رد شدند .
اما تو همینجا توقف میکنی .
با شیرین پلو بودنت نمیگذاری خیلی ارزش هایم را گم کنم
کنارت حواسم سر جایش می آید که عه ارزش هات چی دختر
پ.ن دگ ببین چقده برات ادبی فلان نوشتما:))
تو از ارزش خودت برای من مطمئن باش
پ.ن 2 لوس شد؟ :|
اگه لوس شد دیگه وسط تست تحلیلی گفتم بیام بت بگم تو خودت لوس نخون
یه وقتایی آدما حوصله ندارن ، قبول . ولی یه نفر خاص هست که میتونه حوصله رو بیاره سر جاش دیگه .
حالا نه فقط عشق و فلان و این چرت و پرتا .
پ.ن من باید یاد بگیرم که قرار نیست همه دوسم داشته باشن . و اگه یکی دوسم نداره به درک
انواع صداهایی که از شکنجه های روحی عمیق حاصل میشه
الان تو سر من اون خبره
رو صورتم ولی خبری نیستا
پ.ن چس ناله نبود . فقط یه جمله ی خبری بود
حجب وحیا خیلی چیز مهمیه که دختر از دست نده به نظر من
بقیه هم مثل من عاشق اعدادن؟ شماره پستو نگاه کن:)
روحی دوباره گرفتم:)
دلیلی دیگر برای لبخند:)))
من با اینکه میدونم با گوش دادن به run از hozier غم شیرینی منو فرامیگیره ، درد دارم گوش میدم؟
بعد اینکه شماها چطور میتونید به فکر فالوراتون باشید؟!
پ.ن من عاشق هشتگ به برکت گوشه ی چادر عمه ی سادات هستم .
پ.ن 2 شماهم حس می کنید در سیر نوشتن این وبلاگ بزرگتر شدم؟
پ.ن 3 این حس حسودی یه خار خیلی ریزیه که توی انگشت شستم فرو رفته . نمیدونم جلوی کیا باید عیانش کنم . مثلا اون دوستمون که خیلی بی تفاوت بود رو نباید اصلا به خودم اجازه میدادم فکرشم بکنم . ولی جلوی تو خوبم . میتونم اظهار بدارم:)
در جهت پست نکردن زیاد من هی پ.ن میزنم . شما به بزرگی خودتون ببخشید .
پ.ن 4 چقدر بزرگی کردن و بخشیدن خوبه . چقدر اینکه یه تیکه هایی که بهت میندازن و خیلی درد داره رو با خنده و زیر سیبیلی رد کنی خودت آرامش بیشتری داری . اینو از کسی می شنوین که یه مدت زده بود به سرش جانان
من دیروز یه قضیه ای شنیدم که کاملا به کارما و دنیا دار مکافاته و هرچه کنی به خود کنی ایمان آوردم
من یه دوستی دارم . شما فک کنید اسمش جمیله است . بعد این جمیله دهمه . خیلی ادعای شاخیش میشه . منم که ساده ! فک میکردم این واقعا خیلی از اوناست . یه بار باهاشون رفتم بیرون . مامانش رسما انقد بهش گیر داد که روسریتو بکش جلو و درست رفتار کن من اصلاح شدم:| بعد داشتم برای مامانم تعریف میکردم آره و این اصلا اینجوری که شما فکر میکنید نیست و اینا . من با این سن و هیکل تا حالا به اسم کلاس نپیچوندم از خونه با رقیه برم بیرون . دقت کنید با دوست صمیمیم . کسی که 8 ساله باهاش رفت و آمد خانوادگیم داریم . بعد این موجودیت به اسم کلاس با دوست پسرش میره بیرون . و نه هر دوست پسری بلکه پسری که تاحالا ندیده:| خوب حالا اینکه آخر یه روز میگیرن فلان اینا کار نداریم . حسرتم نمیخورم که چرا نرفتما میگم آدم به چه قیمتی باید مادرشو گول بزنه!
بعد مامانم گلم فرمودند که مامانش قبل از ازدواج با باباش دوست بوده . اول اینکه چقد کیوت و اینا که با دوست پسرش عروسی کرده . دوم اینکه آخه مثلا 30 سال پیش؟! دوست پسر؟! گاااااااااااااد . بعد من گفتم اینکه انقد ایمان و اینا ؟! ولی خب دیگه اینگونه بوده
پ.ن احترام مومن بیشتر و بالاتر از کعبه است
پ.ن 2 خدایا مرا آن ده که آن به
پ.ن 3 برگردم بهت ؟ ای خدای مهربون من
پ.ن 4 این پ.ن 3 رو نباید خصوصی به خود خدا میگفتم؟
بچه ها من نمی دونستم الله وسط پرچم قرمزه
و اینگونه بود که صبا کور بود
یکی از وقتایی که بهم ثابت شد تا عمیقا چیزی رو درک نکردید نباید راجع بهش صحبت کنید وقتی بود که دختر عمه ی باادب (جلوی ما) من در جواب مسخره بازیام گفت من چت گلم تو چته گلم !
کاش بهش توضیح نداده بودم و میذاشتم در جهل مرکبش بمونه:))
زندگی که مثل کتابا نیست تهش همه به هم برسن
خیلی وقتا رابطه ها تموم میشن
بذار یه راز بمونه . . . :)
پ.ن تا حالا انقد توعمرم از انجام ندادن کاری خوشحال نشده بودم . انو و نلو در جریانن:))
پ.ن 2 البته ثم و بهنوش و رقی هم میدونن 😐
فک کنم فقط خواجه حافظ شیراز خبر نداره
من انقد بچه بودم ادم پاکی بودم که
یه بار میخواستیم با مهشاد و نیکتا فک کنم کلاس ریاضی بگیریم که برد رو یاد بگیریم . با خانم فروزنده
بعد اونا نمیدونم چی شد نیومدن . یادم نیست
وقتی رفتم خونه خانم فروزنده ازم پرسید اونا خودشون نیومدن یا تو گفتی نیان
بعد من به خاطر اینکه ناراحت نشه و فک نکنه بچه ها نخواستنش گفتم من گفتم نیان
الان که دارم بش فکر میکنم میگم سر اون بچه چه بلایی اومد؟:|
اون موقع که داشتم زیر فشار عصبی له میشدم روی پای خودم وایسادم . خودم خودمو بغل کردم و بهش دلداری دادم . خودم خودمو آروم کردم
اون وقت حالا که همه چی آرومه میخوای فقط به تو تکیه کنم ؟
احمق من اصن به تو احتیاجی ندارم
اون موقع که باید بغلم وایمیسادی نبودی . حالا اومدنت باید یه مقصد دیگه داشته باشه😐(حرکت دست جلوی بینی و هیس گفتن شکوری وار را انجام میدهد)
به دلایلی که هممون مطمئنم یه روز بش رسیدیم
اصلا اصفهان رو جزو شهر های انتخابیم نمیزنم
تماااااااااااااام
آیا شماره ی پست را باید بوسید؟
i mean c'mon . who can be as zhazzzab and f hot as zayn in the rain?😐
i wrote a poem😂😂😂☝
بارون میاد
مشقامو کی تموم کنم لنتی؟ 😭