همسر جان
اگر خودت خانوادهات انسانهای دل گندهای هستید از همین الان بگویم، من نمیتوانم. مطمئن باش سکته میکنم و کج میشوم و میمانم روی دستت.
پ.ن این پست رو باید بذارم تو memoهایی به همسرم :)) دیگه نامه نمیشه.
همسر جان
اگر خودت خانوادهات انسانهای دل گندهای هستید از همین الان بگویم، من نمیتوانم. مطمئن باش سکته میکنم و کج میشوم و میمانم روی دستت.
پ.ن این پست رو باید بذارم تو memoهایی به همسرم :)) دیگه نامه نمیشه.
مطمئنم روزی میرسد که سرم بر شانهات آرام میگیرد و تمام تفاوتهایمان در قلب عشق ابدیمان دفن میشوند. روزی خواهد رسید که نگاه غمناک تو به دستهای در هم حلقهشدهمان دوخته میشود و برای اولین بار رنگ شادی، چشمانت را روشن میکند. روزی که به من تکیه میکنی و دلت قرص است که این بار هیچ چیز از هم جدایمان نخواهد کرد. نه دوری، نه دوستانمان و نه خام بودنمان.
آن روز دور نیست محبوب دیرین من.
سالها از آخرین نامه بهت میگذره، بخوایم دقیق بگم 6 ماه. خواستم بگم تو این برهه از زندگی بهت احتیاجی نیست. حداقل تا 2 سال اینده نمیخوام ببینمت. 6 ماه گذشته رو به رشد کردن از نظر عاطفی گذروندم. فمیدم که نباید زود به یه نفر دل بست. امیدوارم دو سال اینده و شیش ماه گذشتت به صفت خوب نزدیک باشه و بوده باشه. یه حال پوکر فیس بدون حسیام. میگذره. نگران نباش.
پ.ن تاریخ دقیقه. این نامه 19 فروردین تکمیل شده.
شاید باورت نشه ولی حتی الانم که از درد نمیتونم تکون بخورم و سرگیجه و حالت تهوع داره دیوونم میکنه دلم واسه تو تنگ شده.
عزیزم
زندگی چندان هم عجیب نیست. ان آیندهی روشنی که در شریف میدیدم دور ولی هنوز قابل دسترس است. دیگر نیکتای پاره (!😂) را ملاقات نخواهی کرد، دوستانی بهتر از آن دارم. همچنان در غمهای عمیق فرو میروم اما نیازی به تو نیست. یعنی اگر باشی که قدمت سر چشم ولی اگر نباشی هم آسمان به زمین نرسیده. مراقب خودم هستم. شاید این فایدهی ۱۸ سالگی است. کم کم به خودم توجه میکنم. بحث توجه شد، حمایت و محبت غیر را دیگر به آسانی قبول نمیکنم. خودم برای خودم کافی هستم. بله هنوز منتظر تو هستم که بیایی و بخوانی تیک ما مایند ان تیک ما پین. ولی در این زمان بمی و خش دار بودن صدایت دیگر چندان مهم نیست. مطمئنم هرجور باشی برایم زیباست.
سوال مهم اینجاست که صبا، اژدهای بنفش کندذهن لبخند به لب، در هر شرایطی برایت زیباست؟
یار من، گوش کن
اومد گفت الان واقعا میخوام بهت توهین کنم
گفتم یعنی چ
گفت هیچی
گفتم هیچی نداریم. چرا حرفتونو میخورید آقای ش.ف؟ مشکلی دارید راحت بگید.
گفت نمیخورم. آخه چرا انقد حساسی عزیز من؟ ناراحت نشو.
بعد یه لحظه دنیا وایساد. نه به خاطر اینکه از من خوشش میاد یا من ازش یه وقتی خوشم میومد یا هرچی. به خاطر اینکه دلم نمیخواد دوستیمون با چیز دیگهای قاطی بشه. گفتم من حساس نیستم!!!!!!!!
دلم میخواست بهش بگم عزیز تو هم نیستم.
دلم میخواست تو بودی میومدم بهت میگفتم میرفتی یقشو میگرفتی که به چه حقی به جان من میگی عزیز من. بعد دیدم تو که نیستی اینجا پیشم. به فرض هم که بودی. آنقدر منطقی و معقولانه با قضیه برخورد میکردی که. نگرانم که یه وقت اونی که میاد «یار» من نباشه. خبری از اون عشق نابود کننده نباشه. یه دوست داشتن نرم و ولرم و صورتی. اون عشقه تیز و گرم و طلاییه. آنقدر تیز که با نگاه کردن بهش قلبت پاره میشه. اره دیگه میترسم. میترسم از ظاهرم قضاوتم کنی. میترسم من از ظاهرت قضاوتت کنم. من میترسم قبل از تو به یه آدم اشتباه دل ببندم. نگرانم که عوض بشم. مثل این چند ماهی که از شروع دانشگاه میگذره و من واقعا عوض شدم. به وضوح.
یاور من،
یادم نیست تو نامههای قبلی اشاره کردم که دلم میخواد مثل اون آهنگ تیک تاک باشیم یا نه. اون آهنگش که دو نفر بودن تو یه اکیپ عاشق هم بودن ولی به کسی نمیگفتن که مشکل پیش نیاد. از کل آهنگ این بیشتر روم تاثیر گذاشت. دو نفری عاشقن که جلو جمع چشاشونو رو هم میبندن
ای بهترین دوست !
سلام جان من امیدوارم احوالاتت بسیار خوب باشد . نامه این دفعه درباره ی من است . درباره ی جنس من. زنان . که در طول تاریخ به انوع و اقسام حیوانات تشبیه شدیم ، به خیانت و جفا و دورویی و نیرنگ متهم شدیم ، ناقص العقل خوانده شدیم ، جزو مایملک جنس تو شمرده شدیم و قبل از تجربه ی جهان زنده به گور شدیم . چرا بهترین دوست تو یک دختر نیست ؟ چرا بهترین دوست من یک پسر نیست ؟ چرا قبل از عاشق و معشوق بودن دوست هم نیستیم ؟
بدتر از حس مالکیت شما حس خود برده پنداری هم نوعانم است.
همین
جانان من !
دیری است یاد تو از خاطرم رفته است . اینجا هوای بهار هم بی تو سرد است . اما تو میدانی که من از هوای گرم متنفرم نه؟ همه ی آهنگ های مستر آدره رو پاک کردم . فقط چیزی که به مذاقم خوش نمی آمد نه به دلیل دیگر .
ای جوراب خاکستری !
در نبود تو چیز های زیادی فهمیدم . مثل اینکه نباید خیلی هم منتظر تو ماند . نه که ارزش نداشته باشی . نه . فقط خیلی خیلی ... نمیگم خسته ... بی حوصله ام . اگر من هم مثل بقیه ی 18 ساله ها ناله کنم ، چه کسی دنیا را نجات دهد ؟
ای ارزش گذار بر عقاید متغیر من !
هنوز که همانجا مانده ای ؛ ولی وقتی آمدی نبینم آریانا ها و جنیفر ها را دوست داری . کمی عقلت را از چشمانت بیرون بکش . ولی حق داری بریتنی رو دوس داشته باشیا منم دوسش دارم :) . عرض می کردم . اگر از حال من می پرسی که عجیبم . لحظه ای شاد و آرام و لحظه ای بعد از درون خودم را سرزنش میکنم ولی هم چنان در ظاهر شادم . کم کم حس های بد از درونم به بیرون تراوش میکنند . خب غمگین می شوم . فکر های احمقانه ای به سرم می زند که حتی به خودم هم نمی توانم بگویم چه برسد به تو و بقیه . نه آنگونه افکاری که تو فکر می کنی . درباره ی مرگ و دیگر چیز ها .
ای معمولی تر آرزوی من !
بیا معقول باشیم . هیچ کدام پرفکت نیستیم . کاش اونجوری که فکر می کردم بودی . از دردودلا سو استفاده نمی کردی . رازدار بودی . فقط برای من حرف می زدی . اپن بوک من و میستری بقیه . کاش کسی بودی که میشد با تو فیلم دید . کاش همان طور که جلوی بقیه آنکامفتبل وقت فیلم دیدن هستم پیش تو نباشم . کاش مثل فریناز و همسرش از 18 سالگی با هم بزرگ شیم و بعد باهم ازدواج کنیم . که مثل همه ی زوج هایی که می شناسم معمولی و حوصله سربر نباشیم .
راستی از کالوین هریس بدت بیاد لطفا
مرا میشناسی خداحافظی نمیکنم
پ.ن یه روز میگم بیا اینارو بخون
تو با یه علامت تعجب می پرسی مطمئنی
و من با لبخند میگم میخوام منو بهتر بشناسی
و بعد تو توی یه دفترچه یادداشت هرچی از اینجا یاد گرفتی رو می نویسی که یادت بمونه
جانا
زین پس کلماتم را محکم ادا میکنم . با ثلابت راه میروم . نمیگذارم هیچکس جای خالی تورا در کنار من حس کند . تنها بار تمام دنیا رو به دوش میکشم .
جان دلم
تو معمولی بودی . نیازی به خاص بودن نداشتی . عقده ای نبود که بخواهی با بازی کردن بگشایی . حتی نیازی به سعی برای شیفته کردن من نداشتی .
چرا تکه های گمشده ی روحم را در تو دیدم ؟
کتاب ناخوانده
تو در تمام فمتو ثانیه های زندگیم میدرخشی
+ هنوز تویی تو همراه توست
روی زیر اندازمان دراز کشیده ایم که از خیسی چمن ها خیس شده . من به ستاره ی بالا ی سرم نگاه میکنم . به این فکر میکنم که چطور تصویرش در چشم ما می افتد . به مسئله ای که یک هفته است درگیر انم و حل نمیشود فکر میکنم . به لباس های نشسته به پادرد های مادرمهری . تو به من نگاه میکنی به موهایم که از روسری بیرون امده به چشم هایم که فقط خودم و خودت رگه های قرمز را در ان میبینیم به دست هایم که از محو کردن مداد کنته سیاه شده با ناخن های بلندم که بدون لاک زیباتر است .
اولین بار است که باهم شمال می اییم . ویلای عمه را گرفته ایم . با وجود کوچک بودنش ساحل اختصاصی هم دارد . شب تا صب کنار دریا مینشینیم . من به جمله ی سوالیزینگ فکر میکنم که میگفت از 12:00 به بعد حرف ها واقعی و شخصی میشوند . تو درباره ی دختر عمه ی سمجت حرف میزنی و من این بار به جای حرص خوردن خودم را به جای او میگذارم . مگر میشود تورا دوست نداشت فکر میکنم اه اه از این خزتر نمیشد!
با حقوق این ماهم برایت کت شلوار سورمه ای دوست داشتنی مان را می خرم
پ.ن. دو حالت داره :
1.سال های میگذره و قسمت نمیشه اینارو باهم تجربه کنیم .
2.من در بند دوم به جای فکر کردن به خز بودن فکر هایم به موهای بلند تو فکر میکنم