پیمان، مرد باش واقعا.
وارد فاز سکوت میشیم.
تا اطلاع ثانوی کسی از آشناها بام حرف نزنه.
خدای خوب من،
امشب فهمیدم پرت شدن ته دره خیلی آسونه. کافیه یه کم به چپ متمایل شی تا ببینی تو جادهی اشتباهی هستی و دیگه راه برگشتی نداری و مجبوری تا تهش بری. و فهمیدم یک نماز قضا میتونه اون سنگی باشه که میره تو پات و باعث میشه فکر کنی باید مسیر رو عوض کنی. و فهمیدم دعای خیر پدر و مادر مثل یه هاله دور ادمو میگیره و حتی اگه بخواد گندی بزنه هم نمیذاره. امشب خیلی گریه کردم. واسه معصومیت از دست رفتهی دوست صمیمیم و واسه خودم، که شاید با واسطه توی سقوطش نقش داشتم.
میخوام سرمو بذارم زمین و تا صبح بگم غلط کردم، ببخشید ولی به ده بار استغفار بسنده میکنم.
نمیدونم حالم بده به خاطر همهی اتفاقای بدی که افتاده یا حالم خوبه به خاطر اینکه این جادهای که تاریکه یه ذره برام روشن شده.
اون اعتماد به نفسی که فلانی داشت و قبلا برام جذاب بود الان روی اعصابمه. فروتن بودن چیزی ازتون کم نمیکنه بچهها.
فروتن و متواضع باشیم.
پیمان پیمان، فروتن باش حیوان.
دارم ویس تمرینم برای همه دزدا رو گوش میدم :) چه لحن لوس و شل و ول و طلبکار بامزهای دارم :)))
چه کودک نازک و مهربان و کیوتی بودم.
روزای عجیبی بود.
دردناکه که رفیقای قدیمی استوری موفقیت دوستشونو میبینن و چیزی نمیگن و رد میشن و غریبهها بهم افتخار میکنن. برام آرزوی موفقیت میکنن. آدمایی که یه روز تمام دنیای منو شکل میدادن ازشون فقط یه چشم توی استوری اینستا مونده. حتی پست و استوریاشونو میوت کردم. البته این رسم طبیعت و زندگی انسانه. عجیب و دردناکه فقط.
پ.ن به نام خدا :)
یک ماه دووم آوردم. آفرین به من.
فضای خالی دلتنگی داره؟ انگار داره.
خوشحالم و زندگی با وجود تمام سختیها روی خوشش رو داره نشون میده. امتحان و کوییز و تکلیف داره از روم رد میشه ولی خوبم. خوبم. واقعا. درکم از زندگی تغییر کرده یه ذره. رنگا رو سردتر میبینم. بوهای خوش به جای لذتبخش بودن بینیام رو میسوزونن. در کل حس میکنم که همه دارن ادا درمیارن و کسی خود واقعیش نیست.