جان اسنو مردی که هیچ نمیدانست ...
تولدت مبارک دختر تابستونی من
حواست باشه هر سال 17 ساله نمیشی
سعی کن 18 سالگیت پر از شادی باشه
پر از آمادگی برای ورود به جوانی
پ.ن اگه متوجه نشدین امروز تولدمه :)
فیلم meet black joe رو دیدم . جمله هایی که هرازگاهی گفته میشد واقعا خوب بود ولی ایده ی فیلم ... یکم نظریه ی مرگ میکینگ لاو تو ا ومن مسخرس وگرنه من کی باشم که بخوام نظر بدم ؟!
دیشب که بعد از مدت ها بالاخره رفتم خونه ی رقیه اینا به هم یه قولی دادیم . واقعا تصمیم دارم اجراش کنم . مضمون قول هم این بود که داستانو خیلی بزرگش نکنیم . تو همین 8 ساعت که خیلی کارآمد و هلپ فول بود😂
به بدترین شکل ممکن سریال رو تموم کنید و بعد بیننده رو برای فصل جدید حداقل 6 ماه و حداکثر 1 سال منتظر بذارید و بعد به غیر قابل توجیه ترین شکل ممکن گندای فصل قبلو جمع کنید . اگه وسط کار چند تا از بازیگرای اصلی رو هم عوض کردید چه بهتر بیننده بهتر با سریال ارتباط برقرار میکنه :|
+ وقتی داری واکینگ دون د ایل دردت چیه ک به عمر میگی؟!
میگم یعنی کیه که نخواد عشقش هیجان انگیز باشه . بعد از یه مدت طولانی بهش برسی و عقده ی این همه وقت رو خالی کنی . ولی من نمیخوام . واقعا کشششو ندارم . این دفنه ی بیچاره داره له میشه من بدتر . نمیدونم چطوری میتونه عمرو با این همه استرسی که درگیرشه بغل کنه و گوزل گوزل لذتشم ببره -_-
پ.ن من میخوام برم ترکی استانبولی یاد بگیرم . البته یکم به اصالتم که اردبیلیه توهین میشه ولی بنن؟!
من امروز به یه نتیجه ی جدید دست پیدا کردم
من زشتم !
یعنی چیزی نیست که بشه کاریش کرد
امیدوارم در طول زمان به چشم بقیه قشنگ بیام:|
when u say i luv u
know that i luv u more
boy i adore u
me heart stops when i lisin to dis song :(
با اینکه روزای کنکورمه و غر میزنم که خسته شدم ولی واقعا داره بهم خوش میگذره خیلی خوشحالم که یه هدفی تو زندگیم دارم .
دیروز خیلی روز سختی بود . به شدت دلم درد میکرد . نمیدونم مال اون هات چاکلتی بود که خوردم یا از رقیه گرفتم . به هرحال دو تا امپول و یه سرم زدم . و خیلیم زن قوی و قدرتمند و شجاعی بودم اصلا هم دردم نیومد .
امروز صبح برای هاله بلندی های بادگیر رو خریدم فک کنم خوشش اومد . در کل که خیلی احساسات نداره .
اومدم کلاس میرحسینی رو بپیچونم که خانم صفری دیدم و گفت بشین سرجات و من هم از زن قدرتمند به گرد تبدیل شدم و نشستم . اره دیگه همین
بعد هرروزم دلم برای فرزانه تنگ میشه ولی دیگه با اون بخش از گذشتم کنار اومدم . نمیشه که همه چی تا ابد دووم داشته باشه و میدونم که باید زودتر از اینا رابطمو باهاشون تموم میکردم .
یه نکته ی دیگه ای که میخواستم بهش اشاره کنم اینه که اقای شاه ابراهیمی واقعا ناراحتم کرد این دفعه
این هفته میترکونم تا دیگه بهم چیزی نگه -_-