بالاخره اتاقمو عوض کردم. امیدوارم بچههای اتاق جدید انسان باشن.
دعام کنین.
دعام کنین.
جمله تکرارشوندهاش اینه که «قوی باش!» نمیدونه من مثل خودش نیستم.
هنوز خیلی با هم اتاقیام صمیمی نشدم ولی دخترای بدی نیستن. تو اتاق 3 نفریم و تو هال 2 نفر، دو نفر دیگه عبور مروریان. من تخت بالام و دسترسی به همه چیز برام سخته. عصرتر قراره با بشری بریم بیرون. چهارشنبه برمیگردم خونه. مشتاقم. حرفم نمیاد. حرف خیلی زیاد دارم ولی نمیدونم چجوری و به چه ترتیبی بگم. آفت کانال داشتن همینه. آدم در لحظه حرفاشو اونجا میزنه و واکنش میگیره و دیگه چیزی برای وبلاگ نمیمونه. دلم برای افروز تنگ شده. راست میگفت من نباید بیکار بمونم. از وقتی اومدم تهران دیگه افکار مزاحم و مسخره سراغم نیومدن. حتی میم ب دوباره پیام داد و جواب سر بالا بهش دادم. ازش بدم میاد. رفتاراش احمقانهاس. آدم بیملاحظه و ازخودراضیایه. ایش.