هنوز خیلی با هم اتاقیام صمیمی نشدم ولی دخترای بدی نیستن. تو اتاق 3 نفریم و تو هال 2 نفر، دو نفر دیگه عبور مروری‌ان. من تخت بالام و دسترسی به همه چیز برام سخته. عصرتر قراره با بشری بریم بیرون. چهارشنبه برمیگردم خونه. مشتاقم. حرفم نمیاد. حرف خیلی زیاد دارم ولی نمیدونم چجوری و به چه ترتیبی بگم. آفت کانال داشتن همینه. آدم در لحظه حرفاشو اونجا میزنه و واکنش میگیره و دیگه چیزی برای وبلاگ نمیمونه. دلم برای افروز تنگ شده. راست میگفت من نباید بیکار بمونم. از وقتی اومدم تهران دیگه افکار مزاحم و مسخره سراغم نیومدن. حتی میم ب دوباره پیام داد و جواب سر بالا بهش دادم. ازش بدم میاد. رفتاراش احمقانه‌اس. آدم بی‌ملاحظه و ازخودراضی‌ایه. ایش.