من
پارهپارههای تو را جمع خواهم کرد
و خود در تو خواهم خفت
و تو در من خواهی رویید
تو در خون من
سبز خواهی شد
و من میایستم
بر تو باران خواهد بارید
برتو از دو دیدهی ابری من
باران خواهد بارید.
چه درازنای بیپایانی دارد این فصل
اما من پایداری خواهم کرد
تا تو چون صنوبری بالا شوی
و من تا وقت مرگ
نزد تو خواهم ماند
تا... تابوتام را از تو بتراشند...
شیرکو بی کس
ترجمه: محمد رئوف مرادی