رفتیم یه مدرسه تو نجف آباد به بچه‌های بی‌بضاعتی که یکم درسشون از همکلاسیاشون ضعیف‌تره درس بدیم. من پایه‌ی هفتم بودم. چهارتا دختر اومده بودن. انقدر ناراحت شدم که چه پایه‌ی ضعیفی دارن. ضرب و تقسیم رو هنوز درست یاد نگرفته بودن. درس تجزیه‌ی عددها و اعداد اول رو بهشون دادم. واقعا وضعیت اسفناکی حاکم بود.