حس تیز تحقیرشدن؟ کودک درونم اشک توی چشماش حلقه زده و پاهاشو به زمین میکوبه و جیغ و داد میکنه که چرا داره بهش بیتوجهی میشه ولی من باید لبخند بزنم و شام بخورم و بگم بابا دستت درد نکنه که این جوجهی ترش رو داریم تو قلب شهر، فشرده شده میان هزاران نفر، با سروصدا و انواع آلودگیهای صوتی و نوری و میکروبی، میخوریم. لبخند زدن با وجود سردردهای کورکننده کار سختیه، اگه تو نباشی. و تو نیستی. دیگه نیستی.