این دو روز با آرنوفسکی گذشت. مرثیهای برای یک رویا و دریاچهی قو. الان دلم میخواد یه پتو بپیچم دور خودم برم یه گوشه تیک تیک بلرزم و گریه کنم و یکی بیاد هات چاکلت بده دستم.
این دو روز با آرنوفسکی گذشت. مرثیهای برای یک رویا و دریاچهی قو. الان دلم میخواد یه پتو بپیچم دور خودم برم یه گوشه تیک تیک بلرزم و گریه کنم و یکی بیاد هات چاکلت بده دستم.