واحدها؟ 20تا پر شد
تصادف؟ رضایت داد هیچیشم نشد خدا رو شکر
خسارت؟ از بیمه میگیره
کارخونه؟ زنگ زدن گفتن بیا
کلاسای نرم افزار مجازی؟ به بهترین نحو پیش میره
من؟ خوب نیستم و نمیدونم چرا
واحدها؟ 20تا پر شد
تصادف؟ رضایت داد هیچیشم نشد خدا رو شکر
خسارت؟ از بیمه میگیره
کارخونه؟ زنگ زدن گفتن بیا
کلاسای نرم افزار مجازی؟ به بهترین نحو پیش میره
من؟ خوب نیستم و نمیدونم چرا
شاید باید رضایت رو یاد بگیریم..
منم البته بلدش نبودم؛ روزگار یادم داد.. 😅
نه اون رضایتی که خیره بشیم به سقف ها،، نه..
رضایت قلبی و سرخوشی لحظه که ما رو پیش ببره تو دل باقی ماجرا
کیه که گیر نکرده باشه؟
کیه که یه برهه ای تو یه چیز مسخره گیر نکرده باشه؟
حالا از هرکسی، یه شکلیه دیگه..
اما به عقب که برگردیم،، یادمون میفته که بارها گیر کردیم و آزاد شدیم؛ نه؟؟!!
پس بازم میشه.. بازم میگذره..
هرروزی و هر برهه ای یه شکله.. فردا اما روز دیگه ست.. حالایی که فکر میکنیم دیگه عوض نمیشن،، یهو تغییر میکنن حتی با یه روزنه کوچیک قلبمون..
پس این حال و این روزهام میگذره..
با خودت و حالت مهربون باش و عجله ای تو گذر کردن ازش نداشته باش.. اما زندگی هنوز هست.. و زورش هم زیاده..
موفق باشیدد ..