راستش امروز وقتی پست اینستای اون کلاس رو دیدم که اسامی رو اعلام کرده و من توشون نبودم خیلی ناراحت شدم. قبلش هم اون مرد رفته بود و خبری ازش نشده بود که قرار بود برام مونولوگ بنویسه.
نتیجه گرفتم خب حتما قرار نیست وارد این عرصه بشم و حتما خیری توشه و تقدیره و خدا نمیخواد و از این چیزا. از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون، هر کاری کردم نتونستم با توجیه اینکه مصلحتم توی چیز دیگه‌ایه خودمو اروم کنم. بغض گلومو گرفته بود و داشت خفه‌ام میکرد. تو کانال هم چیزی نمیتونستم بنویسم چون ادم نمیدونه کی دوسته کی دشمن :( یهو فرتی دشمن شاد میشدم از اینکه موفق نشدم. این شد که صبح کله سحر رفتم یه استخاره‌ی انلاین گرفتم. اصن نمیدونم چقد درسته و چقد کامپیوتری حساب میشه ولی وقتی دیدم نوشته «نتیجه خوب است. با کمی صبر و حوصله میرسید» قلبم اروم گرفت.
شَکّم همین بود. که این یه امتحانه برای صبر من یا نشانه‌ی الهیه برای اینکه صبا جون رها کن دیگه. واسه همین استخاره خیلی ارومم کرد.
پس صبا قراره صبر کنه و اهتمام بورزه و ظرفیتش زیاد شه.
برو که بریم