امروز روز خواب‌های آشفته بود. از دیشب که ماج ناراحت شد و ترکمون کرد شروع شد. تا صبح خواب میدیدم فکر میکنه به خاطر جدی شدن خانواده‌های خودش و نامزدش دوسش نداریم در صورتی که وااااقعا اینطور نیست. حتی بیشتر هم دوسش داریم چون دیگه کم کم داره وقتش پیش ما محدود میشه.

بعد خواب دیدم اقای الف به شدت من و همکارم خانم ع رو دعوا کرد. دعوای بـــــــــــــــــــــــــــد. خیلی وحشتناک بود. تهش هم اخراجم کرد.

عصر هم که خواب دیدم عرفان اومده خواستگاری و مشاور و خانواده‌ام همه راضین. اولش منم مشکلی نداشتم اما بعد یادم اومد به خاطر اینکه دوسش نداشتم جدا شدیم. خیلی ستم بود ازدواج با کسی که چند ماه هم نتونستی تحملش کنی.