کلاسمون یه جایی بین طبقه ی اول و دومه . نمیدونم دوبلکس طبقه اول حساب میشه یا چی . یه دری ته کلاس کنار تخته بود که بسته بود هیچ وقتم باز نشد . ماهم سعی نکردیم بازش کنیم . یه روز با فرزانه و رها تنها بودیم تو کلاسه دیدم یه اتاقه که 2 تا مرد توش نشستن دارن کار میکنن . هیچ جای مدرسه هم نبود . کنار مدرسه هم مسجد بود . حالا بحث اون روز ماها نیست که اولش خندیدیم بعد ترسیدیم و رفتیم .بحث اینه که یکی دو ماه که از سال گذشت اومدن درو کندن و به جاش یه تخته چوب بلند که تا سقف می رسید چسبوندن . امروز اقای دادبام پرسید پشتش چی بوده ما گفتیم در .گفت یعنی به کجا باز میشد گفتیم هیچ جا . باز میکردی میفتادی پایین . گفت اهان پس خوب کاری کردن که بستنش . بچه های کنکوری از بهمن به بعد تیک عصبی میگیرن ، یهو گردنشون میزنه ، دنبال پنجره ی بلند میگردن ... خوب شد این درو بستن :))

+ من از اونام که نمیفهمم ازم خوشتون میاد یا نه . خودتون رک بگین من ناراحت نمیشم .

++ نمیفهمم اقای دادبام خسته شده انقدر خواستم ازش سوال کنم و پیچوند یا چی

+++ فکر کردم فیز امروز میاد