خب عزیزان جان در این پست باید به سه مطلب اشاره کنم

1. اولین باری بود که یه نفر بهم گفت سنس او هیومرمو دوست داره :) خیلی خوشحال شدم . اهای کسی که گفتی بیا دوست صمیمی بشیم

2. رفتم موهامو کوتاه کردم . زندگی . عشق . امید . توانایی . قدرت . اصلا حس میکردم هویت و من حقیقی خودم رو از دست دادم . صبا باید موهاش کوتاه کوتاه باشه

3. یه مصاحبه از فروغ گوش دادم . سوال اول مصاحبه گر این بود که یه شرح حال از خودتون بگین . فروغ پرسید منظورتون از شرح حال اگه زندگی معمولیه که یه چیز بیهودس . میگفت چه فرقی میکنه کجا به دنیا اومدی و کجا درس خوندی ؟ اینا یه سری اتفاقات روتین و کلیشه ای هستن که توی زندگی هر کسی میفتن . هر کسی توی کودکی مدرسه میره در جوانی عاشق میشه حالا ازدواج میکنه یا نمیکنه . میخوام بگم این زن الگوی منه .

+ نیلویمان را پس گرفتیم :)