به پاس دو مطلب قبلی که خذف شد اسم اینو میذاریم 258

داشتم توی یکی از مکالمه های خیالی که توی ذهنم با همتون انجام میدم با ناصر حرف میزدم . داشتم میدیدم عکس العملش نسبت به اتفاقات اخیر چیه . بعد دیدم هیچی نگفت و شروع کرد به درس دادن . بهش گفتم اقای ناصر درباره ی مسائل اخیر کشور چیزی نمیگین؟ گفت که نه خانم درسمون عقبه . بعد از چند ثانیه سکوت من گفتم اقای ناصر میترسین ؟ اونم بعد از یه مدت طولانی سکوت گفت بله خانم . من گفتم اگه هیشکی از ترس هیچی نگه چی؟ گفت میرسیم به اینجایی که الان هستیم

+ سال دیگه شروع میکنم به کار