- مبارک باشه آقای ... .

- آره دیگه گفتیم آخر عمریه مام از این ماشینا سوار شیم .

- هههههه

من نمیخوام به این جمله برسم توی زندگیم . یا کاملا پولدار زندگی میکنم یا کاملا ساده . حسرت چیزی به دلم نمونه . البته با گزینه ی اول ذاتا مخالفم ولی میگم ینی یا رومی روم یا زنگی زنگ - همون چیزی که من و ج.ج(جانان جان) سرش به شدت مشکل داریم .

هی میخوام بگم که نه من به یه آرامش نسبی رسیدم و اصلا برام چیز خاصی اهمیت نداره ولی حقیقت اینه که هرچی بیشتر به سمت کنکور میرم اعصابم داغون تر میشه و با کوچکترین حرکت از بقیه - یا خودم - می رنجم . مثلا همین دیروز . انقدر از دست شاهین ناراحت شدم که شبش داشتم خفه می شدم . یعنی اینجوری که نفس نمیتونم بکشم . یا مثلا امروز که رفتم تلگرامو باز کردم و دیدم اصلا کسی نفهمیده که من نیستم . نه کمند . نه اونی که رومیتس انلی رو مینویسه . نه بچه ها مدرسمون . اونایی ام که میدونستن خیلی عکس العمل مورد انتظار منو نشون نداده بودن . شایدم من خیلی حساس و حماقت زده شدم .

آها راستی گفتم حماقت زده . یه کسی که من می شناسمش و نمیگم هم کیه و عروسی کرده و اینا حالا کاری نداریم .عکس تلگرامشو امروز راضیه نشونم داد : زنجیر می خواستم دستاتو بخشیدی . دو دقیقه اول که سکوت کرده بودم و فکر می کردم واقعا به عنوان یک زن ، به عنوان یک موجودیت مستقل چرا باید همچین چیز حقیرانه ای رو بنویسه ؟ بعد که شروع کردم به صحبت کردن نتونستم میزان تعجبمو برسونم به راضیه . راضیه فقط این عکسو به عنوان عشق و علاقه می دید ولی یکم مخالف بود با این قدر شوهرذلیل بودن . اما من که حقیقت ماجرا رو میدونستم و میدونستم که اصلا عشقی در کار نیست دلیلشو نمیفهمیدم . یکم دیگه که فکر کرده دیدم ممکنه درخواست کمک باشه . یعنی واقعا چه فکری پشت این عکس بود؟

نظر شما چیه؟