یار من، گوش کن

اومد گفت الان واقعا می‌خوام بهت توهین کنم

گفتم یعنی چ

گفت هیچی

گفتم هیچی نداریم. چرا حرفتونو می‌خورید آقای ش.ف؟ مشکلی دارید راحت بگید.

گفت نمی‌خورم. آخه چرا انقد حساسی عزیز من؟ ناراحت نشو.

بعد یه لحظه دنیا وایساد. نه به خاطر اینکه از من خوشش میاد یا من ازش یه وقتی خوشم میومد یا هرچی. به خاطر اینکه دلم نمی‌خواد دوستیمون با چیز دیگه‌ای قاطی بشه. گفتم من حساس نیستم!!!!!!!!

دلم می‌خواست بهش بگم عزیز تو هم نیستم.

دلم می‌خواست تو بودی میومدم بهت می‌گفتم می‌رفتی یقشو می‌گرفتی که به چه حقی به جان من میگی عزیز من. بعد دیدم تو که نیستی اینجا پیشم. به فرض هم که بودی. آنقدر منطقی و معقولانه با قضیه برخورد می‌کردی که. نگرانم که یه وقت اونی که میاد «یار» من نباشه. خبری از اون عشق نابود کننده نباشه. یه دوست داشتن نرم و ولرم و صورتی. اون عشقه تیز و گرم و طلاییه. آنقدر تیز که با نگاه کردن بهش قلبت پاره میشه. اره دیگه می‌ترسم. می‌ترسم از ظاهرم قضاوتم کنی. می‌ترسم من از ظاهرت قضاوتت کنم. من می‌ترسم قبل از تو به یه آدم اشتباه دل ببندم. نگرانم که عوض بشم. مثل این چند ماهی که از شروع دانشگاه میگذره و من واقعا عوض شدم. به وضوح.

یاور من،

یادم نیست تو نامه‌های قبلی اشاره کردم که دلم می‌خواد مثل اون آهنگ تیک تاک باشیم یا نه. اون آهنگش که دو نفر بودن تو یه اکیپ عاشق هم بودن ولی به کسی نمی‌گفتن که مشکل پیش نیاد. از کل آهنگ این بیشتر روم تاثیر گذاشت. دو نفری عاشقن که جلو جمع چشاشونو رو هم میبندن