نشست رو صندلی کناری و به جلو خیره شد. فقط گفت خاک تو سرت صبا چیکار داری میکنی با خودت. بعد همونجوری که نگام نمیکرد یکی محکم زد تو گوشم.
نشست رو صندلی کناری و به جلو خیره شد. فقط گفت خاک تو سرت صبا چیکار داری میکنی با خودت. بعد همونجوری که نگام نمیکرد یکی محکم زد تو گوشم.