من یک ناامید هستم. ناامید از پیشرفت، تغییر، خوشبختی. ولی از همه مهم‌تر عشق. دیگه باور نمی‌کنم که دو نفر دیوانه‌وار عاشق هم بشن و برای هم هر کاری بکنن. به تو همسر عزیزم هم دیگه اعتقادی ندارم. به ازدواج اعتقادی ندارم. آخرین ذره‌های ایمان خیلی وقت پیش، بدون اینکه متوجه بشم از من خارج شده. یه کویر کافر به عشق اینجا نشسته و به هیچ کس فکر نمی‌کنه.