اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

right آیه at the right time

سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۳۹


وَلا تَهِنوا وَلا تَحزَنوا وَأَنتُمُ الأَعلَونَ إِن کُنتُم مُؤمِنینَ ﴿۱۳۹﴾


و سست نشوید! و غمگین نگردید! و شما برترید اگر ایمان داشته باشید!

  • ۴
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۱۴ ارديبهشت ۰۱

    یادآوری مهم به صبا

    زندگی مسابقه نیست. یه وقت یادت نره ها. مهم نیست کِی کنکور ارشد بدی، مهم نیست کی ازدواج کنی، مهم نیست کی بچه دار بشی و مهم نیست کی وارد بازار کار بشی. تنها چیزی که اهمیت داره آرامشته. واقعا مهم نیست اگر یه سال یا دو سال دیرتر از دوستات ارشد نامرتبطت رو شروع کنی. بوس به قلب پر از آشوبت.

  • ۶
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۹ ارديبهشت ۰۱

    التماس دعا

    شهادت مهربان‌ترین پدر رو بهتون تسلیت میگم. تو این شب‌های عزیز لطفا من رو هم به یاد داشته باشید. محتاج دعاتونم.

  • ۶
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۲ ارديبهشت ۰۱

    2090

    چطور میشه سندرم ایمپاستر رو درمان کرد؟ فکر میکنم مشکلم همینه. یه نیروی خیلی بزرگ درونم همیشه میگه چی؟! کدوم موفقیت؟
  • ۳
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۳۰ فروردين ۰۱

    شرکت

    ۱- این همکارم داره میگه نمیتونه روزه بگیره و توجیهش اینه که روزه برای عربای بیکاره که صبح تا شب میخوابن وگرنه ما که کار میکنیم نمی‌تونیم روزه بگیریم.

    Meanwhile,

    امامان ما با دهن روزه کشاورزی میکردن :)

    * نکته: من هیچوقت از هیچکس نمی‌پرسم که روزه میگیره و نماز میخونه یا نه.

    ۲- به مناسبت برگشتن از سفر عتبات برای بچه‌ها شکلات بردم. یکی از همکارا پرسید به‌به سال نو مبارک مناسبتش چیه؟ گفتم فلان. گفت آهان عتبات همون امام رضاست؟ :)

     ۳- امروز به همکارم گفتم فلان پروژه رو بذاره بعد از عید انجام بدیم آخه قبل از عید نیستم می‌خوام برم سفر. گفت به‌به سوغاتی یادت نره. گفتم والا فک نکنم شما دوست داشته باشین سوغاتشو. کربلا میرم.

    یکم فکر کرد، گفت اعتقاد داری؟ یه اشاره به مقنعم کردم خندیدم :)))

    برادر من چرا پس حجابم اینجوریه :)

    ۴- دیروز اسباب کشی کردیم و جامون یکم عوض شد. الان رسماً وسط سالن نشستم و از همه طرف تحت نظرم اما خوبیش اینه که کسی پیشم نمیشینه و با خیال راحت میتونم کار کنم.

    ۵- یکی از خانمای گروه هر چی رد میشه یه دست به من می‌زنه و می‌ره. و من واااااقعا بدم میاد از تماس فیزیکی بدون اجازه. چند بار حرفمو پایین بالا کردم که بگم یا نگم. دیگه امروز بعد از کلی تردید، گفتم. الان باهام قهر کرده -_- کودکستانه

  • ۴
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۱۶ فروردين ۰۱

    2088

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • صبا
    • چهارشنبه ۳ فروردين ۰۱

    قرن نو

    پارسال این موقع چجور آدمی بودم؟ بدیِ وبلاگ و کانال و دفتر خاطرات اینه که نمیشه همه چیز رو توش نوشت. ترس از خونده شدنه یا ترس از انزجاری که ممکنه سال‌ها بعد با دیدن دغدغه‌هام سراغم بیاد؟ نمیدونم.

    این چند وقت تو اینستا و تلگرام و وب پستای بچه‌ها در مورد برنامه ریزی رو میدیدم و کیف میکردم ولی خودم چیزی ننوشتم. در واقع برای امسال هدفِ نوشتنی ندارم. بله می‌خوام کنکور بدم و بله می‌خوام تا سال دیگه این موقع یه پس انداز قابل توجه داشته باشم اما... نمیدونم. نوشتنم نمیاد.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۳ فروردين ۰۱

    پس از سفر

    در جوار امام بودن هم مزایای خودشو داره. یکیش که من با تمام وجود درک کردم این بود که شیطان نمیتونه هر وسوسه‌ای رو علم کنه :) الان که برگشتم خونه میفهمم چه نعمتی رو از دست دادم

  • ۶
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۲۳ اسفند ۰۰

    ۲۰۸۵

    بازگشتم به مام میهن رو به همه تبریک میگم.

  • ۴
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۲ اسفند ۰۰

    طلب حلالیت

    دوستان عزیزم،

    با عتبات دانشگاهیان داریم میریم زیارت. انشاالله اگر قابل باشم نائب الزیاره همه هستم. حلال کنید.

  • ۹
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۴ اسفند ۰۰

    ۲۰۸۳

    «... خدایا، اشتباه کردم. دلمو به غیر تو باختم. نمی‌خوام تو قلبم جز تو و امام زمانت کسی باشه... »

  • ۴
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۱ اسفند ۰۰

    2082

    دلم میخواد از اوضاع و احوال این روزها بنویسم ولی دست و دلم به نوشتن نمیره. وبلاگم رو باز میکنم و فقط به عدد ستاره‌ی اون بالا خیره میشم. چندین بار تا پای نوشتن رفتم و ارسال مطلب جدید رو هم زدم اما بعد از یه مدت خیره موندن به صفحه سفید بیخیال شدم و کلا مرورگر رو از بیخ بستم.

    ذهنم نظم گرفته.

  • ۳
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۲۸ بهمن ۰۰

    2081

    آقای «ح جیمی» که عینکیه و داره کچل میشه و متولد ۶۹عه و کیبورد میزنه، امروز به خانم «دال کشاورز» گفت این دوستتون که الان رفت کجاییه؟
    خانم «دال کشاورز» گفت اصفهانی نیست. ترک تبریزه.
    آقای «ح جیمی» گفت پس چرا خوشگل نیست؟
  • ۴
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۱۹ بهمن ۰۰

    2080

    دلم یه سفر تنهایی به جنوب میخواد.

    (وی همین پریروز از سفر خانوادگی به بوشهر برگشت خانه)

  • ۳
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۸ بهمن ۰۰

    2079

    اجازه بدید اب دهان بیندازم روی دانشکده مکانیک و اساتید بیمغزش که نمره‌ی بقیه درسا اومده و همه 20 به جز اونایی که از خراب شده خودمون برداشتم :)

  • ۳
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۴ بهمن ۰۰

    دست بزنین و شادی کنین

    توربو پاس شدم :)))) با نمره درخشان 10.3

    دوستان با رعایت محرم نامحرم و حلال و حرام بیاید وسط (ایموجی حرکات موزون و عروسی)


    پ.ن بچه‌ها، اشتباه دیده بودم. هنوز نمره نزده -_- لطفا بشینید سر جاهاتون تا اطلاع ثانوی

    آپدیت به تاریخ 26/بهمن/1400: با نمره درخشان‌تر 13 پاس شدم. خدایی دست داره.

  • ۵
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۲۹ دی ۰۰

    2077

    i feel like a bottom feeder :((((((((

  • ۱
    • صبا
    • چهارشنبه ۲۹ دی ۰۰

    حسب حال

    با خواهرم و مامان اومدیم دفتر. همکارش امروز نیومده. خواهرم کش میخواد که موهاشو ببنده. کش خودمو میدم بهش و مقنعمو از پشت، سر میکنم. من نشستم تو اتاق همکار مامان، خواهرم تو سالن و مامان تو اتاق خودش. پنجره این اتاقی که توش نشسته‌م چفت نیست، همه‌ش صدای کامیون و موتورای بیرون میاد تو. یه بوی زباله متعفن میاد اینجا نمیدونم از کجاست. فردا امتحان روش تولید، پس فردا اقتصاد، پسون فردا نقشه و انتقال حرارت با هم دارم. روش تولید و نقشه که خوندنی نیست (نمونه سوال ترمای پیش رو دارم) میمونه جلسات متعدد انتقال و اقتصاد. باید با تمرکز و زود جمعش کنم. شنبه که بریم دانشگاه دیگه تموم میشه. میمونه یه واحد لعنتی آز ترمودینامیک که معاون اموزشی عزیزم این ترم نداد بم. واسه یه واحد باید یه ترم دیگه بمونم. ایشالا تیر سال دیگه همـــــــــــــــــه چی تموم میشه.

  • ۴
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۲۸ دی ۰۰

    2075

    منتظرم فارغ التحصیل شم تا از تموم کانالا و گروهای دانشگاه و دانشکده و گرایشمون لفت بدم. خداوندا.

  • ۴
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۶ دی ۰۰

    نیلوفر مردابی

    - عادلانه نیست واقعا
    - قرارم نبوده باشه.

  • ۲
  • نظرات [ ۲ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۶ دی ۰۰

    2073

    در «مامان من نمیخوام امسال ارشد بدم»ترین بازه زندگیم هستم. بعد از 16 سال درس خوندن بی وقفه احتیاج به استراحت دارم. هم استراحت هم تامل. نمیدونم باید با زندگیم چیکار کنم. مکانیک؟ مدیریت؟ زبان؟ ادبیات نمایشی؟ بازیگری؟ حتی شاید بخوام یه ورزش جدید رو حرفه‌ای دنبال کنم. تنیس مثلا (البته ما اندازه تنیس پول نداریم ولی خب) شاید برم حوزه درس بخونم یه مدت. نمیدونم واقعا. حس یه نوجوون 16 ساله رو دارم.

  • ۵
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۲۵ دی ۰۰

    2072

    هر جور میتونی بمون، من با تو سازش میکنم

  • ۳
    • صبا
    • سه شنبه ۲۱ دی ۰۰

    2071

    شاید دوبلور شدن انتخاب بهتری باشه؟

    بازیگری که شد معشوق روی طاقچه نشسته، دور از دسترس و زیبا

  • ۲
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۲۰ دی ۰۰

    2070

    به مناسبت رو به اتمام بودن ترم 9 و حذف درس زهرماری توربوماشین، هم‌اکنون وبلاگ ما نونوار می‌شود.

    به اضافه اینکه مجبور نیستم واحدای سیالاتی رو پاس کنم :) عروسی برپاست اصلا :))))

    بعد نوشت: توربو رو نمیتونم حذف کنم و تف توی این زندگی

  • ۵
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • جمعه ۱۷ دی ۰۰

    2069

    دودل بودم که روضه خانگی دوستمان را بروم یا نه. وجدانم نهیب زد مراسم عزاداری مادر ارباب است! بلند شو. مهدی فاطمه غریب بماند؟


    پ.ن روضه مادر چقدر چسبید.

  • ۵
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۱۵ دی ۰۰

    2068

    امروز بالاخره صندلیم رسید :)) بعد از 2 ماه، امروز که ممیزها میخواستن بیان سرعتی صندلیمو اوردن. برای بچه‌ها که دیگه نمیدونستن چطور ازم شیرینی بخوان راه جدید ساخته شد. حالا فردا باید یه چیزی بخرم.

  • ۴
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۱۲ دی ۰۰

    2067

    امروز روز خواب‌های آشفته بود. از دیشب که ماج ناراحت شد و ترکمون کرد شروع شد. تا صبح خواب میدیدم فکر میکنه به خاطر جدی شدن خانواده‌های خودش و نامزدش دوسش نداریم در صورتی که وااااقعا اینطور نیست. حتی بیشتر هم دوسش داریم چون دیگه کم کم داره وقتش پیش ما محدود میشه.

    بعد خواب دیدم اقای الف به شدت من و همکارم خانم ع رو دعوا کرد. دعوای بـــــــــــــــــــــــــــد. خیلی وحشتناک بود. تهش هم اخراجم کرد.

    عصر هم که خواب دیدم عرفان اومده خواستگاری و مشاور و خانواده‌ام همه راضین. اولش منم مشکلی نداشتم اما بعد یادم اومد به خاطر اینکه دوسش نداشتم جدا شدیم. خیلی ستم بود ازدواج با کسی که چند ماه هم نتونستی تحملش کنی.

  • ۳
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • شنبه ۱۱ دی ۰۰

    خط قرمزش: خیانت

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • صبا
    • جمعه ۳ دی ۰۰

    آرزو، ایمان، امید: رمز شب

    حس و حال این روزها؟ سردرگمی، آشفتگی و پریشانی. دوست داشتم مطمئن باشم، بدون هیچ شکی در دل بگویم «بله» اما تقدیر چیز دیگریست. تقدیر است؟ یا در مسیر اشتباهی سینه خیز میروم؟

    خوب گوش کن! صدای پژواک آینده‌ات چیست؟ نمیدانم. نمیشنوم.

  • ۳
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۱ دی ۰۰

    2063

    شاکی‌ترینم. صبا ازت شاکی‌ترینم.

  • ۳
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • شنبه ۲۷ آذر ۰۰

    2062

    یک هفته‌ای بود که در بستر بیماری افتاده بودم و هی فین فین میکردم و میخوابیدم اما الان خوبم و هزاران واقعه و درس نخوانده دارم :) ویش می لاک عزیزانم

    امروز مامان به خانم د. زنگ میزنه که بریم بیرون.

  • ۳
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۲۷ آذر ۰۰

    کابوس و رویا

    خدایا پناه میبرم به خودت از شر ناخوداگاهم که هم تو خواب اذیتم میکنه هم تو بیداری.

  • ۶
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۱ آذر ۰۰

    2060

    چند روز پیش یه پروژه بهم پیشنهاد شد. بعد از کلی برنامه ریختن و امید و ارزو و این چیزا فهمیدم پروژه مال سپاهه :)) 

    (اگر واضح نیست، با قاطعیت رد کردم)

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۲۰ آذر ۰۰

    2059

    نوشتنم نمیاد. حرفا تو مغزم وول میخورن و دور خودشون میچرخن. نمیتونم گیرشون بندازم، دامم ناکارامد شده. فلذا این سکوت رو از من بپذیرید.

  • ۵
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۱۸ آذر ۰۰

    2057

    بسم الله الرحمن الرحیم

    نمیخوام بنویسم. ترجیح میدم افکارم توی ذهنم بزرگ و great بمونن. وقتی فکراتو مینویسی همه چی حالت حقیرانه مادی میگیره. دوست داشتم خیلی خیلی بزرگوار باشم. مثل کسی که منِ ایدئال هست. نیستم ولی. با همکارا غیبت میکنم و نمازام قضا میشه و با خانواده بداخلاقم. خوب بودن انگار برام خیلی سخته.

  • ۴
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۸ آذر ۰۰

    2055

    چند روزه حالم اصلا خوب نیست. نمیدونم چرا. بی‌دلیل غمگین و ساکتم. میگن دل ناخودآگاهت واسه یکی تنگ شده که خودآگاهت فراموشش کرده. فکر نمی‌کنم داستان، این باشه. کسی نبوده که انقدر بهش وابسته باشم تا حال الانمو درب و داغون کنه.

    امروز امتحان توربوماشین دارم. درس قشنگیه. بعدش میخوایم بریم مهمونی بدرقه یکی از دوستامون. راهیش کنیم بره ایتالیا به سلامتی. ای کاش این دورهمی یکم منو از غار بیرون بیاره.

    بغل دستیم سر کار عین الهه‌س. هم ظاهری هم رفتاری. صورت سفید پُر و رژ همیشه صورتی. و نصیحت‌های بسیار که وقتی روی دور میفته به سختی میشه خاموشش کرد :)))

    میان ترما رو خوب دادم تا اینجا خدا رو شکر. البته بی‌نقص نبوده ولی خب راضی‌ام.

    سعی می‌کنم نمازامو اول وقت بخونم. خیلی می‌چسبه به آدم.

  • ۹
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۳۰ آبان ۰۰

    2054

    به خودم حق نمیدم اما درکم میکنم. از پاییز 96 تا پاییز 1400 رو کاملا درک میکنم. دلم برای خودم میسوزم راستشو بخواین. کسی نبود شونه‌های اون دختر کله‌شق رو بگیره و محکم تکونش بده و بگه این راهش نیست.

  • ۸
  • نظرات [ ۲ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۲۵ آبان ۰۰

    2053

    متن سایه رو چند بار خوندم تا مطمئن بشم فکری که می‌کنم درسته. سایه‌ی عزیزم، رفیق وبلاگی قدیمیم، یار روزهای سخت دبیرستانم، زیبای خفته یار و همسردار شد :)

    این پست تقدیم به خانم سایه و اقای همراه سایه :) با کلی تبریک و دست و جیغ و هورا و ماچ به خانم سایه و یه سر تکون دادن و لبخند برای اقای همراه خانم سایه :)))

    صبح اول صبح باعث شدن یه ویس بگیرم و توش کلی شعر بخونم.

  • ۸
  • نظرات [ ۲ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۲۵ آبان ۰۰

    2052

    شاید باورتون نشه ولی این ترم تا اینجا همه تکالیف رو تحویل دادم و کوییزا رو شرکت کردم. برام کل بکشید :))))))

  • ۴
  • نظرات [ ۶ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۲۴ آبان ۰۰

    2051

    امتحانا شروع شده. این ترم جوری درس میخونم که تو این 4 سال نخوندم. حالا نه که فکر کنید روزی 12 ساعت میخونما ولی همون پیوستگی و هر روز خوندن حتی 1 ساعت خوندن باعث شده اعتماد به نفسم بیشتر باشه. راضیم خلاصه.

  • ۵
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۲۱ آبان ۰۰

    2050

    تیزر نمایششون رو دیدم. دلم گرفت.

  • ۳
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۱۸ آبان ۰۰

    سرخط خبرها

    از همیاری انصراف دادم

    امروز میرم پیش آی مصلحی

    به شرکت گفتم تا دو هفته اینده منو نمیبینین

    اعصاب ندارم

    مسلمون خوبی نیستم

    درسام مونده

  • ۵
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۱۶ آبان ۰۰

    2048

    خیلی خیلی خیلی ناراحتم. احساسات مسخره

  • ۴
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • شنبه ۱۵ آبان ۰۰

    رفوزه رفوزه

    اما امتحان من در کنار یکی دوتا چیز دیگر، تحمل اخلاق بد اطرافیان بود. خدا را شکر هر دفعه هم با سر افتادم توی کوزه.

    پ.ن طلب صبر کنید برای من و هر کس در این منجلاب گیر کرده.

  • ۵
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۱۴ آبان ۰۰

    2046

    5 هزارتا حرف دارم که نگفتم. از کویر و خواستگار جدید بگیر تا مراسم تکریم خانواده شهید و دیدار با زهرای عزیزم :)

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۱۴ آبان ۰۰

    2045- جشن تولد

    از اونجا که تولد پیامبره و ما هم مسلمونای خوبی هستیم، با ماجده و فاطمه مجردی داریم میریم کویر دور هم جشن بگیریم :)) میام مینویسم چیا شد (اگه ننوشتم حق دارین دعوام کنین)

  • ۶
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲ آبان ۰۰

    2044

    اسم سرخپوستی من: خریدار بسته‌های بسیار گران و هرگز نگاه نکننده

  • ۵
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۱ آبان ۰۰

    2043

    دلگیرم از این شهر سرد؟

    نه خیر! شوفاژ رو بغل میکنم و فرض میکنم همه‌ی آدما گرم و صمیمی‌ان.

  • ۶
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • جمعه ۳۰ مهر ۰۰

    2042

    بچه‌ها
    اعتقاد به رجعت خیلـــــــــــــــــی قشنگه‌ها!
  • ۶
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۲۹ مهر ۰۰

    2041

    آقای غلامی تو دوره‌ی طلیعه حکمت میگه ما منتظر امام هستیم یا رفاه؟ میخوایم اقا ظهور کنن که گوشت ارزون شه یا دلمون امام زمانمون رو میخواد که ولی و اماممون باشن؟

  • ۶
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۲۸ مهر ۰۰
    مدام. [م ُ ] (ع اِ) باران پیوسته
    آرشیو مطالب