اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

۶۵۷

من شاید بیش از اون که فکر می‌کنم تو زندگی بقیه تاثیر داشته باشم. ملت از خودشیفتگی رنج می‌برن من از خودکم‌بینی :))

یا فقط فروتنیه؟ نمی‌دونم.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۱۷ بهمن ۹۶

    ۶۵۵

    ...و درحالی که از دروغی که گفته بود شرمسار بود لبخندی زد و هردوشون رو بغل کرد.

    «تو واقعا دیگه دوسش نداری؟ تو همین دو روزه؟!»

    «ببین از اولم بهتون گفتم ((دوسش)) ندارم. ازش خوشم میاد. الآنم دیگه بی‌خیال شدم.»

    فاطمه دست به صورتش کشید و گفت: «واقعا برات خوشحالم.»...

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۱۳ بهمن ۹۶

    654

    شماره پستو :))

    بله صبا خانم شما نباید با هر اتفاق کوچیکی اعصابت بالا پایین بشه. مثلا اینکه علی و مهگل همه چی رو میدونن و از ایندشون تا حد زیادی خبر دارن نباید باعث بشه یه چاقو برداری و بیفتی به جون اگاهی خودت. باید به این فکر کنی که: هی! چه خوبه که این دوتا هستن و همه چی رو میدونن. میتونم ازشون یکم چیز یاد بگیرم :) درسته؟ دکتر فروزانم که هست. تمومه دیگه. میری ازشون چیزایی که برات سواله رو میپرسی

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۱۳ بهمن ۹۶

    ۶۵۳

    امروز من انقدر به محمد حسین خندیدم سر اینکه سیبیلاشو زده بود که اتفاقات ناجور افتاد :))

    رفتم گفتم محمد حسین پس تار چپ سیبیلت کو؟:))

    گفت خریت که شاخ و دم نداره :((

    و من یک بار دیگه از خنده مردم

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۱۰ بهمن ۹۶

    ۶۵۱

    دورمو آدمای احمقی گرفتن که نمیشه از دستشون رها شد

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۱۰ بهمن ۹۶

    ۶۵۰

    نشست رو صندلی کناری و به جلو خیره شد. فقط گفت خاک تو سرت صبا چیکار داری می‌کنی با خودت. بعد همون‌جوری که نگام نمی‌کرد یکی محکم زد تو گوشم.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۹ بهمن ۹۶

    ۶۴۹

    بالاخره روابط نسترن و سید تموم شد. فعلا. ینی می‌تونم امیدوار باشم که سید از ماجده خوشش بیاد و این دو تا بهم برسن؟ نسترن همه چی رو فراموش کنه و به یکی که بهش می‌خوره از نظر ظاهری برسه. و من. در انتها. چادرمو بپیچم دور و همینجوری چرخشی در آسمان بالا برم درحالی که صدای خنده‌ی صدها فرشته‌ی لخت کوچولو میاد

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۸ بهمن ۹۶

    648

    نمیتونم صبر کنم :)

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۸ بهمن ۹۶

    647

    امروز با ماجده و فاطمه رفتیم واسه جلال تیموری کادو بخریم. هم واسه تولدش هم واسه تشکر از کمکایی که به فاطمه کرده. قرار بود نه و ربع همه دم ایستگاه بی‌ار‌تی بزرگمهر باشیم. من یه ربع به نه تازه بیدار شدم :)) کلی دویدم و نفس نفس زدم آخرش ساعت نه و نیم رسیدم. و هیچ کدومشون اونجا نبودن :/ :)) تو زندگی نمی‌خواد خیلی وقت شناس و دقیق باشین. نتیجش این میشه که همیشه باید منتظر بمونین. دیگه سوار شدیم رفتیم دروازه شیراز. اون مغازه‌ی تزئینی که فاطمه می‌خواست پیدا کنه پیدا نشد. در نتیجه سراغ دومین بهترین انتخاب رفتیم. کتاب. شهر کتابم که نزدیک بود. فاطمه می‌خواست براش از این دفترچه گوگولیا بگیره. آخه یه پسر ۲۷ ساله از دفترچه‌ی گوگولی گل‌گلی پارچه‌ای کوچولوی ناز... چرا خوشش نیاد *_*؟ :)) قرار بود پایان جمله یه چیز دیگه باشه که. حالا. کار نداریم. بعد از صدهاسال کتاب از چرتکه تا استراتژی که من تو یکی از کانالهای تلگرام دیده بودم خریدیم براش. می‌خواست یه بگ پارچه‌ای ۱۸ تومنی بخره :/ بالاخره خانم راضی شد به یه بگ کاغذی ساده پنج تومنی رضایت بده. پولای باباشه‌ها! چرا داره واسه جلال خرجش می‌کنه؟ :)) دیگه پیاده رفتیم تا پاز بعدم با اتوبوس گلستان شهدا. اخی چقد همشون بچه بودن :((

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۳ بهمن ۹۶

    646

    بله حواسم هست که عکسم مال دبیرستانه و نمیخوام عوضش کنم چون بلوط گفت قشنگه:)

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۲ بهمن ۹۶

    ۶۴۴

    عزیزم

    زندگی چندان هم عجیب نیست. ان آینده‌ی روشنی که در شریف میدیدم دور ولی هنوز قابل دسترس است. دیگر نیکتای پاره (!😂) را ملاقات نخواهی کرد، دوستانی بهتر از آن دارم. همچنان در غم‌های عمیق فرو می‌روم اما نیازی به تو نیست. یعنی اگر باشی که قدمت سر چشم ولی اگر نباشی هم آسمان به زمین نرسیده. مراقب خودم هستم. شاید این فایده‌ی ۱۸ سالگی است. کم کم به خودم توجه می‌کنم. بحث توجه شد، حمایت و محبت غیر را دیگر به آسانی قبول نمی‌کنم. خودم برای خودم کافی هستم. بله هنوز منتظر تو هستم که بیایی و بخوانی تیک ما مایند ان تیک ما پین. ولی در این زمان بمی و خش دار بودن صدایت دیگر چندان مهم نیست. مطمئنم هرجور باشی برایم زیباست. 

    سوال مهم اینجاست که صبا، اژدهای بنفش کندذهن لبخند به لب، در هر شرایطی برایت زیباست؟

  • ۱
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۲ بهمن ۹۶

    643

    به این نتیجه رسیدم که فرقی بین دانشجوی شریف و دانشجوری ازاد خمینی شهر نیست واسه حرف نزدن سر کلاس و عشق کردن شب امتحان :)

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۱ بهمن ۹۶

    خصوصی

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • صبا
    • يكشنبه ۱ بهمن ۹۶

    640

    بهش گفتم نمیشه هردفعه که من با ملیکا حرف میزنم شک کنم که اون رابطه درسته یا نه. ادم باید تو زندگیش ریسک کنه. منم دیگه واسم مهم نیست به گوش منصوری برسه یا بخواد اذیت کنه یا هر گه با اسانس توت فرنگیی دیگه ای بخواد بخوره.

    گفت راس میگی ولی احتیاط کن.

    کل مفهوم ریسکو برد زیر سوال :))

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۳۰ دی ۹۶

    639

    صبح انتخاب واحد...

    مثه گرگ واحد برمیداریم و مثه بز...

     

    + به علی گفتم من مدلم دوری و دوستی نیست. یکم دیگه نبینمتون حالم ازتون بهم میخوره

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۳۰ دی ۹۶

    ۶۳۸

    بلوط با خبرای خوب برگشت:)

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۲۹ دی ۹۶

    637

    رسیدیم به ترم دو :)

    یادت نره رسالتت رو به عنوان یک دانشجو صبا خانم

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۲۹ دی ۹۶

    635

    این پست کلی نیست که. راجع به یه نفر خاصه. شما یه دختر رو تو ذهنتون تصور کنین. بدون هیچ ویژگی ای که اونو بهتر از بقیه دخترا بکنه. حالا بهش مقدار زیادی کمبود اضافه کنین (کاملا با لحن دوستانه نوشتم اینا رو!) و یه مقدار زیادی هم ادم بریزید دورش. خب این دختره سعی میکنه کمبوداشو با دوست شدن با یه مقدار زیادی ادم جبران کنه؟ ایا هدفش سواستفادست؟ یا فقط میخواد تنها نباشه؟ چیه داستان؟

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۲۷ دی ۹۶

    634

    فقط من اینجوریم یا واقعا دیدن فیلمایی که توش برهنگی کمتری داره دلچسب تره؟

    فیلم arrival رو برای بار دوم و nocturnal animals رو (برای بار اول :))) دیدم. چقدر ایمی ادمز خوبه!

    حیوانات شبگرد به فیلم مورد علاقم تبدیل شد.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۲۷ دی ۹۶

    ۶۳۳

    عجیبه که یهو با یه پی‌ام می‌تونی حالمو آنقدر عوض کنی

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۲۶ دی ۹۶

    ۶۳۲

    یه زمان‌هایی هست که هیچ چیزی جور درنمی‌آید

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۴ دی ۹۶

    ۶۳۱

    آدما فک می‌کنن اون دست سردی که میاد و قلبتو می‌فشاره یه چیز بد و دردناکه. اینطوری نیست که. مثلا من واسه نیلوفر که ضعف می‌کنم قلبم یخ می‌کنه. یا وقتی دلم می‌خواد بلوط پیشم بود بغلش می‌کردم. کلا با سرما رابطه‌ی نزدیک‌تری دارم. واسه همینه که اتاقم مثه سردخونس. شایدم با مرگ رابطه‌ی صمیمی‌تری دارم. کی می‌دونه

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۲۰ دی ۹۶

    ۶۳۰

    به این فکر می‌کنم که هر سال این موقع خدا رو شکر می‌کنم که دوستای خوبی دارم و بعد همه چی به سمت توالت می‌ره یه سیفونم روش. ولی امسال تصمیم گرفتم روی روابطم کار کنم، تلاش کنم و نذارم به راحتی «اب هدر بره»

     

    + می‌دونین که سیفون کشیدن خیلی آب مصرف می‌کنه دیگه :))

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۱۸ دی ۹۶

    ۶۲۷

    هفت دی گفت ازت خوشم میاد. میخوام ببینم چه تاریخی میگه ازت بدم میاد

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۱۴ دی ۹۶

    ۶۲۵

    یار من، گوش کن

    اومد گفت الان واقعا می‌خوام بهت توهین کنم

    گفتم یعنی چ

    گفت هیچی

    گفتم هیچی نداریم. چرا حرفتونو می‌خورید آقای ش.ف؟ مشکلی دارید راحت بگید.

    گفت نمی‌خورم. آخه چرا انقد حساسی عزیز من؟ ناراحت نشو.

    بعد یه لحظه دنیا وایساد. نه به خاطر اینکه از من خوشش میاد یا من ازش یه وقتی خوشم میومد یا هرچی. به خاطر اینکه دلم نمی‌خواد دوستیمون با چیز دیگه‌ای قاطی بشه. گفتم من حساس نیستم!!!!!!!!

    دلم می‌خواست بهش بگم عزیز تو هم نیستم.

    دلم می‌خواست تو بودی میومدم بهت می‌گفتم می‌رفتی یقشو می‌گرفتی که به چه حقی به جان من میگی عزیز من. بعد دیدم تو که نیستی اینجا پیشم. به فرض هم که بودی. آنقدر منطقی و معقولانه با قضیه برخورد می‌کردی که. نگرانم که یه وقت اونی که میاد «یار» من نباشه. خبری از اون عشق نابود کننده نباشه. یه دوست داشتن نرم و ولرم و صورتی. اون عشقه تیز و گرم و طلاییه. آنقدر تیز که با نگاه کردن بهش قلبت پاره میشه. اره دیگه می‌ترسم. می‌ترسم از ظاهرم قضاوتم کنی. می‌ترسم من از ظاهرت قضاوتت کنم. من می‌ترسم قبل از تو به یه آدم اشتباه دل ببندم. نگرانم که عوض بشم. مثل این چند ماهی که از شروع دانشگاه میگذره و من واقعا عوض شدم. به وضوح.

    یاور من،

    یادم نیست تو نامه‌های قبلی اشاره کردم که دلم می‌خواد مثل اون آهنگ تیک تاک باشیم یا نه. اون آهنگش که دو نفر بودن تو یه اکیپ عاشق هم بودن ولی به کسی نمی‌گفتن که مشکل پیش نیاد. از کل آهنگ این بیشتر روم تاثیر گذاشت. دو نفری عاشقن که جلو جمع چشاشونو رو هم میبندن

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۱۰ دی ۹۶

    ۶۲۴

    انتقام. می‌گیریم.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۹ دی ۹۶

    به حضرت عباس بزنم بلاکش کنما

    اولین دعوا. اگه میتونسم با لگد میومدم تو دماغت بلوط. که این دفعه بهونه‌ی واقعی داشته باشی واسه عملش. یه بار دیگه اینجوری به من استرس وارد کن تا همه عکساتو پخش کنم :)

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۸ دی ۹۶

    خیلی مستقیم

    حالا که کلیر و دیلیت کردی نمی‌خوام دوباره پی‌ام بدم. بهتره حرفا رو اصلاح نکنیم و بذاریم هر برداشتی شده همون‌جوری بمونه. تموم شد دیگه. دیگه از ته قلبت مایه نذار و اعصابتو خرد نکن

    آها از تو اسپسیفیک هم یادت نره آدرسو برداری.

    یه چیز دیگه هم یادم اومد. صبز توی ۲۵ سالگی بلوط هیچ جایی نداره.

    تمام.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۸ دی ۹۶

    620

    And that's how a relationship ends

    نقطه هم نداره تهش

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۸ دی ۹۶

    619

    - دروغ میگی؟

    + نه. بدم میاد کسی فک کنه دروغ میگم

    - منم بدم میاد کسی فک کنه خرم. وقتی دوستت میگه از فلانی خوشت میاد تو غلط میکنی میگی نه من از فلانی خوشم نمیاد از فلانی پریم خوشم میاد.

    + اروم باش حالا

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۷ دی ۹۶

    ۶۱۸

    نظرارو چک نمی‌کنم. وبلاگایی که دنبال می‌کنم رو چک نمی‌کنم. فقط سریع چیزی که تو ذهنمه رو می‌نویسم. من می‌دونم که از من خوشش نمیاد ولی همین فکر کردن به اینکه ممکنه یکی دوستم داشته باشه خیلی لذت بخشه. امیدوارم چیزی نگه. حداقل نه الان. الان خیلی بچه‌اس. نه که من چیزی غیر از این باشم ولی واقعا نکرانم

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۷ دی ۹۶

    617

    سوزش

    سوزش چشم از اشک

    سوزش صورت از داغی

    سوزش ته قلب از ناراحتی

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۶ دی ۹۶

    ۶۱۶

    دلم می‌خواد دست کسایی که میشناسم رو بگیرم. دست خیلی حس منتقل می‌کنه. بعد یهو اسلام وارد میشه و میگه نهههههه

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۵ دی ۹۶

    ۶۱۵

    دیدن نسترن که عاشق شده و داره پشت سر هم ذوق می‌کنه... نمی‌دونم بگم دوست داشتنی بگم چندش بگم حسدبرانگیز... نمی‌دونم چی بگم. فقط اینکه نگرانه نکنه این استوری منظورش من باشم. نکنه از این جملم برداشت غلطی بکنه. نکنه فک کنه پستای چنلم مربوط به یکی دیگس. این فکرها شیرین و دردناکه. من ک تجربش نکردم. تا یه مرحله پیش رفتم و بعد دیدم دختر این پسر از تو متنفره. هیچ برخوردی با هم ندارین. ادامه نده

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۴ دی ۹۶

    ۶۱۴

    فقط واسه اینکه خودم آدم بهتری باشم کار خوب انجام بدم

    دتس د دریم

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۶ آذر ۹۶

    613

    اخ دلم واسه نوشتن تنگ شده بود.

    من یه خوابی دیدم. ببین نمیدونم بگم چی دیدم یا نه ولی واقعا عذاب کشیدم تو خواب. خیلی ترسیده بودم. خیلی. همه ی چیزایی که ازشون میترسیدم با هم جمع شده بودن و سراغم اومده بودن. مامان هم اونجا بود. ببین خیلی ترسناک بود. انقدر که وقتی بیدار شدم خیس خیس بودم دیگه هم خوابم نبرد. تا ساعت 6 که ساعت زنگ بزنه بیدار موندم. دردناک بود که چقدر واقعی میتونه باشه خوابم. 

    من کل زندگیم منتظر یه در سفید بودم که از ناکجا سبز شه وسط مسیرم. منم بازش کنم و بعدش بشم قدیسه. خب این اتفاق قرار نیست بیفته. یه نگاه کردم به خودم دیدم من هیج چیز خوبی ندارم که خدا یه درصدم دوستم داشته باشه. به عنوان یه بنده ی خوب منظورمه. وگرنه که خب اره همه بنده هاشو دوست داره. بعد گفتم خب چیکار کنم؟ ببین باید برم بگردم کار خوب انجام بدم.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۲۵ آذر ۹۶

    612

    امیدوارم ته این صمیمیت یه بن بست که دیوارش تا اسمون رفته بالا نباشه. هم صمیمیت ما با علی و ممدوسین هم صمیمیت مبینا با سجاد. هم صمیمیت بچه های تئاتر باهم. نمیدونم. امیدوارم ته هیچ اعتماد و رفاقتی مثه مال من نشه

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۲۵ آذر ۹۶

    611

    دوست دارم برم کره جنوبی یا ژاپن درس بخونم

    چین حتی

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۲۴ آذر ۹۶

    فیلم هایی که باید ببینم

    من

    رخ دیوانه

    ائو

    سعادت آباد (بدون سانسور)

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۲۲ آذر ۹۶

    ۶۰۹

    این هفته عبارت بوده از من فک کردن به یه نفر، لبخند زدن و بعد اخم کردن و صبا خفه شو گفتن :))

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۱۱ آذر ۹۶

    ۶۰۸

    داشتم به ماجده می‌گفتم که فکرای دم صبحم چقدر تاثیرگذار بوده تو امروزم. مثلا اینکه دعا می‌کنم یارم مثل سید باشه و اینکه خودم چقدر با لایق همچین کسی بودن فاصله دارم. قرار شد سه تا از بدی‌هامو اصلاح کنم. دوتاشو به کمک ماجده و یکیشو خودم تنهایی، با اراده‌ی خودم.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۱۰ آذر ۹۶

    ۶۰۷

    اتفاقایی که دلم نمی‌خواد دربارشون با کسی صحبت کنم. حتی خودم

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۹ آذر ۹۶

    ۶۰۵

    یه وقتایی آنقدر حوصله ندارم که، بیا. این پستم ننوشتم که چی شده و چرا دارم گریه می‌کنم.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۳ آذر ۹۶

    ۶۰۴

    من یٙک آدم قدرتمند و بی‌خیالی هستم که بیا و ببین. داستان گربه‌ی دیشبم مطمئناً دلیلی جز خستگی نداشت، درسته؟

    و بله. خانم قدرتمند می‌تونه خودشو کنترل کنه و هر دفعه که جناب مغرور زاده‌ی بنفش :/ رو می‌بینه ناراحت نشه. بله می‌تونه

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۲ آذر ۹۶

    602

    مگه اشکال بلندپرواز و رویاپرداز بودن چیه که میگی نباش؟

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۸ آبان ۹۶

    ۶۰۱

    من عاشق صدای محمدرضا عیار شدم. 

    یه کلی انرژی بد دارم ولی مبارزه واسه همینجاهاس دیگه!

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۲۷ آبان ۹۶

    ۶۰۰

    من باید متوجه بشم که وقتی خیلی با یه نفر صمیمی میشی ضربه می‌خوری. و باید بتونم خودمو کنترل کنم و هیجان زده نشم موقع تصمیم گیری.

    داشتیم با ملیکا حدس می‌زدیم دوست دختر سروش باید چه شکلی باشه. یه دختر ساده و معمولی لاغر سفید با موی مشکی بلند لخت. یکم سرد. یکم عاشق پسره. یکم غیرقابل رقابت.

    من احمقم

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۲۶ آبان ۹۶

    ۵۹۹

    من مادر قلب اتمی رو واقعا دوست داشتم.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۱۷ آبان ۹۶

    ۵۹۸

    بازم خداروشکر که بغضم تو خونه ترکید. نه تو دانشگاه. بین اون همه آدم عوضی

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۱۵ آبان ۹۶

    ۵۹۴

    خدایا از قصد می‌کنی، نه؟

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۶ آبان ۹۶
    مدام. [م ُ ] (ع اِ) باران پیوسته
    آرشیو مطالب