ماها میگیم اتحاد
ولی حاضریم پشت آتش به اختیار ها بایستیم؟
اونا چی؟
حاضرن پشت بدحجابای مفسد فی الرض وایسن؟
زمان بهتر از این برای دست انداختن توی این شکاف عمیقی که بین مردم افتاده نبود
غم داره دیگه
غم داره
ماها میگیم اتحاد
ولی حاضریم پشت آتش به اختیار ها بایستیم؟
اونا چی؟
حاضرن پشت بدحجابای مفسد فی الرض وایسن؟
زمان بهتر از این برای دست انداختن توی این شکاف عمیقی که بین مردم افتاده نبود
غم داره دیگه
غم داره
ینی میتونم بگم که بالاخره شاخه ی خودمو پیدا کردم ؟
کوتاه نویسی
و نمایشنامه نویسی
ممنون از چخوف که این فکرو در ذهن من انداخت
یکی از افتخاراتم اینه که نمیفهمم کی اهنگ جدید جی جی اومده بیرون
بعد تو فوروارد میکنی تو گروه که وای خدا چقد قشنگه حتما گوش بدین ؟!
داشتم یه تیکه از رمان شرط بندیو برای رقیه میخوندم اونجاییش که خودم دوست داشتم
ورقیه گفت همینه
معیار من برای ازدواج همینه
حالا اون تیکهه چی بود
_ بمیرم واست
× بمیر . برام بمیر . برام که میمیری دوست دارم
خانم مهندس اینجا شاد و خوشحال نشسته و داره خاطرات امروزشو مرور میکنه
چرا بعضی اوقات از من بدش میاد ؟
و چرا من هنوزم خیلی دوسش دارم ؟
امروز جلو همه از من تعریف کرد ^_^
رفیق من الان هرچی بگم نمیفهمی. ته نفرتم از جنسیت رو نمیفهمی. از زنا ی احمق حالم به هم میخوره که زرت عاشق یه گوساله میشن. هرچی توهین کنه خردشون کنه بازم پاش وایمیسن
از پسربچه هایی که تا یکی بهشون نارو میزنه قید همه ی زنا رو میزنن
رفیق واقعا نمیتونی حالت تهوع الانمو درک کنی
وقتی داداشم داداشم میکنی وقتی انتظار داری باور کنیم دوست معمولیته داداشته وقتی خودت یکی از همون زنایی که بین دوستی گیر میفتن از طرف یه جوردیگه خوششون میاد نمیفهمی چی میگم
من از اون دراز کچل خوشم میاد قبول حداقلش اینکه سلام علیک نداریم غریبس داداشم نیست ! حداقل اینکه اینجوری جلوش خودمو ضایع نمیکنم. نمیگم بیا ببینمت. از اینکه اون ور میدون بوده و نیومده منو ببینه ناراحت نمیشم . نمیگم مانتویی که دوست داشتو پوشیده بودم چرا نیومد ببینه.
رفیق حالت تهوع الانمو نمیفهمی اصلا
پ . ن بدم میاد ادم دورم باشه. نه کس خاصیا کلا ادم دوست ندارم کنارم باشه
من از احسان علیخانی متنفرم متنفر
از خوندن ادبیات به اندازه ی کافی احساساتی شده بودم حالا این دوتارم اورد تو برنامش
اشک اشک اشک
چطور یهو یه نفر که فک میکنی وای این دیگه تا ابد دوست منه این تو عروسی من پسرمو نصیحت میکنه تبدیل میشه به غریبه ؟ وقتی میگم غریبه نه فریبه ی معمولی مه از منارش رد میشی و هیچ حسیم نداری کسی که هر دفعه دلت برای موهای فرش ضعف مبره و در عین حال میخوای با یه راکت تنیس بزن مغزشو بپاچونی رو دیوار. از مناسبات انسانی خسته شدم
ازاین که میگن جنگ بسه صلح خوبه چرا اصن باید جنگی باشه ؟ خدایا چی توی ماها گذاشتی که انقدر بیخود و حال بهم زن شدیم ؟
پ. ن دلم واسه خیلی هاشون تنگ شده ها ولی وقتی به جای تحویل گرفتن وقتی خودتو کاملا براشون رومیکنی صورتشونو برمیگردونن و میرن انتخابی که میمونه چیه ؟
محبوب من چهار سال دیگه دست در دست هم واسه یه اصلاح طلب دیگه تبلیغ میکنیم .
ای بهترین دوست !
سلام جان من امیدوارم احوالاتت بسیار خوب باشد . نامه این دفعه درباره ی من است . درباره ی جنس من. زنان . که در طول تاریخ به انوع و اقسام حیوانات تشبیه شدیم ، به خیانت و جفا و دورویی و نیرنگ متهم شدیم ، ناقص العقل خوانده شدیم ، جزو مایملک جنس تو شمرده شدیم و قبل از تجربه ی جهان زنده به گور شدیم . چرا بهترین دوست تو یک دختر نیست ؟ چرا بهترین دوست من یک پسر نیست ؟ چرا قبل از عاشق و معشوق بودن دوست هم نیستیم ؟
بدتر از حس مالکیت شما حس خود برده پنداری هم نوعانم است.
همین
اف رو دیدیم امروز
با هادی حرف زدیم
خندیدیم
نظرو پیاده رفتیم
کاش به رها نگفته بودم چقد موهات سفید شده
انقدر عذاب وجدان دارم که ممکنه هر لحظه له شم
پیمان پیمان
وقتی مدیر یه مدرسه ای هستی که حوزه ی نهایی پیش دانشگاهیه لطفا واسه ما وحشی بازی درنیار
بچه ی کنکوری هیچی واسه از دست دادن نداره
یه جوری میشوریمت پهنت میکنیم تو افتاب که
نمیدونم بعد که رو
خب من 5 تا پارت از دگردیسی 2 رو نوشتم
رقیه خیلی خوشش اومد . خودمم همینطور .
اینو به کسی نمیدم بخونه . فقط رقی از طرح کلی خبر داره . فقط بگم که عالی و طولانیه .
آخرشم متاسفانه خوب تموم میشه :))
که میدونید آرزوی قلبی من نیست ولی خب دیگه چه میشه کرد !
دیگه همین . دلمم تنگ شده بود
تصمیم گرفتم خودمو همون جور که هستم قبول کنم . خز یا هرچی . با همین تیپ و همین قیافه و همین مدل . بقیه هم کن ساک ایت آپ :))
به خاطر صورت احمقانه زشتم نمیتونم اون مدل مویی که از ازل عاشقش بودمو بزنم
این داستان : چگونه به خود تخریب شخصیتی دست بزنیم
مرحله اول بسیار شاد و خوشحال باشید
مرحله دوم در اوج شادی با خودتان شوخی کنید و بخندید
مرحله سوم بهتان بربخورد که این چه شوخیی بود
مرحله چهارم درک کنید که فرا ی هر شوخی یک حقیقت منتظر شما نشسته است
مرحله پنجم ناراحت شوید که چرا این شوخی باید حقیقت داشته باشد
مرحله ششم کم کم به وهله ی شکست ذهنی نزدیک میشوید
مرحله هفتم شکست بخورید و دوباره روی پا بایستید
مرحله ی هشتم زخم های روحی خودتان را با تف تسکین بخشید
چی میشد فراتر از جنسیت و سن و تحصیلات باشیم ؟
که من راحت بتونم با شما صحبت کنم . که من بتونم ازتون انتقاد کنم اقای عزیز
کاش یکم رنگ قرمز بود . ترکیب رنگ قرمز و سبز دلم میخواد
پ.ن بسیجیام میتونن مخ بزنن اقا دیشب شما اینجا نبودی ببینی یارو چجوری داشت مخ میزد که :|||
بالاخره 100
من خیلی خیلی خانم صفری رو دوس دارم و ای کاش می تونستم الان بغلش کنم و حرفایی که میدونم میتونه یکم غمشو کم کنه بهش بگم
خودکارای جعلی بی جوهر ورق تاریخو سوراخ میکنین
پ.ن شاید وقتشه یه تغییری تو نظرم درباره سورنا بدم
انشاالله خداوند عنایتی به بنده اعطا کند که شب با بچه ها بریم دیسکو بترکونیم .
عزیزم الان که با دوستان قرار میتینگ گذاشته ایم من به شما فکر میکنم
نمیدونم مشکل مردم با اقای فرهادی چیه . حسودی یا چیز دیگه . ولی فروشنده خیلی فیلم قشنگی بود . فریم هاش چشم نواز بود . سکوت موسیقی متن تجربه ای جدید برای من بود ( که باعث توجهم بشه ) مثل اونجا که رعنا درو باز کرد و رفت .
داستان فیلم به نظرم میخواست تفکر منطقی و متناسب با شرایط تحلیل کردن رو برسونه . نه اینکه غیرت مرد ایرانی رو زیر سوال ببره خواننده ی عزیز !!!
در کل فیلم دوست داشتنیی بود . هرچقدر میخوام به خودم بگم نه تهش اون مرده زنده میمونه و زندگی رعنا و عماد تقریبا به حالت قبل برمیگرده میبینم نمیشه . یارو مرده و کاری هم نمیشه کرد
فروشنده رو دیدم . هرچی بیشتر به پایان فیلم نزدیک میشدیم بیشتر میگفتم اصغر تورو حضرت عباس پایانشو باز نذار
حالا من فک میکنم که مرد زنده موند دیگه . آره
چقدر شهاب حسینی شهاب حسینیه . چجوری در کلمات بگنجونمش ؟
ترانه . چقد خانمه جدا . جدای از همه چی . چقدر خانمه
الان نظر میذارید باشه یا عجبا یا هیییییی یا خب
اینا دقیقا هدفتون چیه ؟
بدی داشتن دوست لجباز و یه دنده اینه که فرق دلسوزی رو با مخالفت محض نمیفهمه .
نمیفهمه
نمیفهمه
پیمان پیمان
بدون دید صحبت نکن .
پ.ن این بحثای سیاسی که توی مهمونی بین مردا راه میفته حقیرانس
شماره پست :)
کی میشه به 666 برسه بخندیم ؟
راستی جانان جان !
دوست داشتن ناشی از هورمون نیست . هورمون هام بهم نمیگن که از افکار یکی خوشم بیاد . هورمون ها فقط فیزیکی کار میکنن . عشق . ولی علاقه نه . مثلا من به افکار تو علاقه دارم ، به افکار معلم ادبیاتمون علاقه دارم به افکار معلم هندسمون علاقه دارم .
ولی با اینکه افکار فلانی رو تایید نمیکنه خیلی عجیب ازش خوشم میاد . میخوام بگم که این خوش اومدنه فیزیکیه .
همه چیو به هورمونیجات ربط نده
حماقت از کلمه کلمه ی حرفات میباره
کل دنیاتو چی احاطه کرده ؟
مخاطب دارما . این دفعه رو با خودم نیستم
تا 1400 با روحانی
یکم استقلال فکری داشته باشیم . من از جایی خودم وایسادم حرف میزنم براتون . شاید بی اهمیت جلوه کنه ولی ما 18 ساله ها هم قسمتی از رای هارو میسازیم . از جایی که من هستم چیز زیادی پیدا نیست . خودم رو مثال میزنم ، منبع موثق برای اعتماد ندارم . نمیتونم دقیق تحقیق کنم که واقعا روحانی اونجوری که میگن قابل اعتماد هست یا نه ولی همین برجام رو به عنوان موفقیت میبینم .
من هنوز حق رای ندارم ولی خواهش میکنم از هم سنام که به پدر و مادرشون تکیه نکنن . فقط به خاطر اینکه اونا رای نمیدن نگن ما رای نمیدیم . ایندمون رو خودمون بسازیم . یا حداقل یه سهم کوچکی توی شکل گیریش داشته باشیم .
انگار آتش رفته بود زیر پوستم
تا دستم را از لیوان اب سرد درمی اوردم دوباره روشن میشد
داستان از این قراره که میخواستم کبریت روشن کنم
و دیدم عه
دستم و کبریت باهم روشن شد
زدم به دنده ی بیخیالی
ینی فک میکنم که بیخیالم
درحالی که حتی خودمم درست از اشوب درونیم خبر ندارم
دوباره مینویسم
دلم تنگ شده برای کامنت های قضاوت گر بی درک و فهم :)
حتی توام یه مدت نباشی خاک سر و روتو میگیره عزیزم . میخواستم یه نامه برات بنویسم . بگم چقدر جای تو خالیه اینجا . نه تعارف کردنا . نه . نبودنت رو واقعا حس میکنم . بعد دیدم بنویسم که چی بشه . من حتی نمیدونستم چه اتفاقی داره تو فامیل خودم میفته .
(آه عمیق از نهاد)
اقا من ی لحظه عصبانی شدم اومدم اینو بگم و برم
واسه من روز خلیج تبریک میگه
ماسکش تو تولد امام حسینو تبریک نگفتی روز خلیج تبریک میگی؟
ادعای روش عن فکری هم تا یه جا دیگه :|
پ.ن بسیار بسیار به شما هیچ ربطی نداره کامنت ناشناس عزیز ^_^
فهمیدم خیلی چیزا رو بی دلیل قبول کردم
مثلا اینکه روحانی بهتره یا رئیسی
فهمیدم راجع به خیلی چیزا بدون تخصص داشتن درش حرف میزنم
مثلا اینکه جامعه زن ستیز و نوجوان ستیزه
کلی کتاب مونده که بخونم
تا اون موقعی که یکم سطح سواد و شعورم بیشتر نشده باشه اینجا چیزی پست نمیکنم
بر می گردم
اقای دادبام میگفت چون نقاشی بلد نبودم برام عقده شده بود رفتم عکاسی . من خیلی عکاسی دوست دارم ولی استعداد صفر . زیر صفر . صفر کلوین
حس میکنم در یک صحنه ی جرم قرار گرفته ام . خون همه جا را قرمز کرده . لاشه ی تکه تکه شده ی جسدی در کل اتاق پخش است . اتاق دری برای ورود و خروج ندارد ، از نا کجا در آن افتاده ام . حس های عجیبی مرا احاطه کرده . سعی میکنم با اشک آن ها را از خودم دور کنم . درد به سراغم می آید . بی امان و ناگهان . دست هایم را برای جلوگیری از هجوم درد بالا می آورم . انگار تا بازو هایم در دل و روده ی مرده شنا کردم . با اینکه ایستاده ام حس میکنم پاهایم در بدترین وضع ممکن قرار دارد . سموم سردی از پاهایم به بالا می خزد . پهلو هایم را سفت می چسبم که گرم بمانند . گرما کم کم از بدنم خارج می شود .
خب
رسیدیم به نقطه ای که از رفتاری که باهام میشه بدم میاد . رابطه ی خوبی بود :)
فلش بک : فیزم انلاین بود ولی پی ام نمیخوند . نمیخوام پیش داوری کنم . شاید کار داشته . ولی اخه نصف شب ؟ :|
اند آیم لایک واو یو ماست بی کیدینگ می . ولی نه شوخی نبود . چیزی که ثمین گفته بود تقریبا راست بود . البته بستگی داره شاخ بودن رو در چی ببینی .
پ.ن کاش میشد تو افکار غنی تو شنا کنم . انقدر شیرین حرف میزنی که باید همه ی شکر هارو جمع کنیم . کاش میشد توی ذهنت زندگی کنم . تا همیشه بفهمم به چی فکر میکنی .
پ.ن 2 من باید اژانس ازدواج بزنم . ظهر دوتا جوون خوش بخت رو به دوستی هم دراوردم #رو