نامه ای به سریرا
کم کم کم بزرگ شدیم . همش غر نزن . یه چیزایی رو باید قبول کنی . مثل گذشتت . مثل اینکه اگه یه آدمایی ازتوی زندگیت رد نمیشدن این نمیشدی . دیدی همه چی می گذره؟ دیدی غصه خوردن و دعا کردن فایده نداره ؟ کنکورم با هم میدیم . دانشگاهم باهم قبول میشیم دختر . بعدم میریم سرکار . خونه ی من و تو . زندگی من و تو . زن های مستقل و قدرتمند . الان که داشتی پستای وبلاگمو میخوندی دیدم چی فکر میکنی . دختر چقدر طول کشید تا تغییر کنی . میبینی الان نسبت به سال های قبل چقد پایدار تری؟ استوار تر از این میشی .
سریرا تو نمیتونی با همه باشی . نمیتونی یه کاری کنی که همه کنارت خوش باشن . قلبت مهربونه . من میدونم . ولی بعضی وقتا کاترین درونت میاد میرینه به همه:))
دیگه وقتشه حاضر شیم بریم مدرسه .
کاش زمان به عقب برمی گشت؟ نههه همین جوری رو به جلو . رو به افق . تو کوره راه نه . تو جاده ای بزرگ :)