اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

1814

هدف کوتاه مدتم اینه که این بطری آب جلوم رو تا اخر روز تموم کنم.

پ.ن دیروز چه نقشه‌ها که با نگار برای حقوقمون کشیدیم. حالا کو کار؟ نیــــــــــست.
  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۶ مرداد ۹۹

    ۱۸۱۳

    از طاعاتتان چراغ‌هایی برای قبرتان قرار دهید.
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۲۵ مرداد ۹۹

    ۱۸۱۲

    به جرئت میتونم بگم دردی که منشأش دل باشه، کوفت‌ترین درده‌.
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۱۶ مرداد ۹۹

    ۱۸۱۱

    حالا که زندگیتو داری پاکسازی می‌کنی صبا خانم، حالا که میخوای به اون آدم پرفکتی که میخوای تبدیل بشی دیگه بهونه نداری واسه کارای اشتباهت. می‌دونی که عروه الوثقی جلوته. بپر بهش چنگ بزن که بری اون بالا بالاها.

    این روزا کارخونه هست که حواسمو مشغول نگه داره. هر روز از ساعت ۶/۵ که بیدار میشم تا ۵ که بالاخره میرسم خونه وقت سر خاروندن هم ندارم. وقتی که میرسم خونه هم یه جنازه‌ی متحرکم. خیلی مغزی برام نمونده که بتونم ماوقع رو نشخوار کنم.

    با اینکه خیلی وقته دوستامو ندیدم، این روزها روزهای خوبیه.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۱۴ مرداد ۹۹

    ۱۸۰۹

    احتمالا سالها بعد وقتی کسی میخواهد زندگینامه مرا بنویسد بند اول را این طور شروع می‌کند: «وی در خانواده‌ای مذهبی با سطح مالی متوسط در بوشهر متولد شد. کودکی‌اش را در نصف جهان گذرانید و هیچگاه نتوانست رابطه‌ی دوستانه‌ی طولانی مدت و پایداری برقرار کند و همه‌ی این‌ها ناشی از تنوع و هیجان طلبی مفرط او بود.»

  • ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • جمعه ۱۰ مرداد ۹۹

    سوالات بی‌جواب آفرینش

    یعنی چرا یهو آمار رفته بالا؟
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۶ مرداد ۹۹

    ۱۸۰۴

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • صبا
    • دوشنبه ۶ مرداد ۹۹

    1803

    در آغوش آنچنان گیرم تنت را
    که نبود آگهی پیراهنت را

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۴ مرداد ۹۹

    1802

    یعنی جدی جدی فردا داریم میریم پیک نیک؟ چقدر معمولی و قشنگ.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۲ مرداد ۹۹

    آخرین امتحان سال سوم دانشگاه من

    از بند اسارت امتحانا آزاد شدم و از شیوه‌ای که آخرین امتحانمون رو دادیم بسیار خوشحالم. هفت نفر کنار هم با یه تیم پشتیبانی ده نفره پشت گوشی باز هم پنج ثانیه مونده به پایان امتحان تموم کردیم :))
  • ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۳۰ تیر ۹۹

    شاد شادان

    سلام
    اومدم بگم اعتراض و دنبال حق دویدن نتیجه میده.
    خدافظ
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۹ تیر ۹۹

    یک عدد دانشجوی خشمگین

    وقتشه
    وقتشه رفتن
    وقتشه
    وقتشه رو سر اساتید دستشویی کردن
    وقتشه

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۹ تیر ۹۹

    ۱۷۹۷

    حس خشم مثل اینه که یه پاتیل آش گذاشتن تو دلت و هم میزنن و اونم قل قل می‌کنه. دودشم از تو گوشات میزنه بیرون. اتیششم سینتو میسوزونه.
  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۲۸ تیر ۹۹

    1796

    ترکیب آبلیمو عسل و صدای همایون برای من یادآور روزهای بیماری و گلودرد است. روزهایی که از قاب پنجره به بالکن همسایه روبه‌رویی خیره می‌شدم و پتو رو محکم‌تر دورم می‌پیچیدم و آب‌جوش مزه‌دار شده را سر می‌کشیدم. همسایه روبه‌رویی زوج میان سالی هستند که در طبقه پنجم یک ساختمان، هم‌تراز با ما، ساکن‌اند. بالکنشان پر از گل و گیاه و رنگ و شادی‌ست. دری که به تراس باز می‌شود، درِ اتاق خوابشان است. یک اتاق خواب معمولی با تخت و کمد و همه‌ی این‌ها. هر از گاهی که چراغ‌ها را روشن می‌کنند و جشن می‌گیرند و تمام خانه را چراغانی می‌کنند، از پشت پرده‌ها سایه‌ی یک زن و مرد پیداست که می‌رقصند و دست و پاهایشان را تکان می‌دهند.

    از وقتی قرنطینه شروع شد فاصله‌ی این چراغانی‌ها بیشتر و بیشتر شد.

    امروز از صبح که برای نماز بیدار شدم به سختی آب دهانم را قورت می‌دادم و درد می‌کشیدم. سر ظهر که درد امانم را برید ترکیب همیشگی را درست کردم و روبه پنجره نشستم. بالکن همسایه خالی بود. پرده‌ها جمع شده بودند و خانه خلوت بود.

    آب‌جوش بی‌مزه را بدون شجریان با نگاه کردن به سکوت خانه سرکشیدم.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۲۸ تیر ۹۹

    غرغریجات

    اگر خطوط تلفن دانشگاه پوسید بدونید کار من بوده. دارم از صبح همه جا رو زنگ‌کِش میکنم که نمره‌هامو بدن. اخه پایان ارتعاشات و محاسبات تستــــــــی؟ مرد مومن رو چه عقلی اینجور کردی.

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۲۸ تیر ۹۹

    1731

    اما الفواد فحسبی انت ساکنه


    و اما قلب، همین که تو ساکن آن هستی مرا بس.
  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۲۸ تیر ۹۹

    1730

    جوجو ربیت رو دیدم که بخندم. بگم از پهنا دو نیم شده و تو اشک غرق شدم یا میدونین؟

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۲۶ تیر ۹۹

    1792

    واقعا محبت‌های کوچیک هیچ هزینه‌ای نداره. انشاالله از امروز رویه‌ی کار اینجوریه که به انسان‌ها محبت کنیم.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۲۶ تیر ۹۹

    برایت شعر خواهم خواهند

    نیست به جز تو رغبتی
    تمام آرزوی من در تو خلاصه می‌شود.

    لا ارغب غیرک
    فکل امنیاتی تختصر بک!

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۲۶ تیر ۹۹

    1790

    پیش به سوی آینده‌ی روشنی که حق صحبت ازش رو نداریم.

  • ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۲۵ تیر ۹۹

    1789

    بسیار بسیار برای امتحان ارتعاشاتم ناراحتم. این همه بخون و سوال حل کن. تهشم هیچی به هیچی. کدام انسان عاقلی بیست سوال تستی که برای هر کدوم 4 دقیقه وقت گذاشته رو واسه پایان ترم درسی مثل ارتعاشات میگیره؟ :) حقیقتا از عجایبی که اساتید این ترم رو کردن من هیچ، من نگاه.
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۲ تیر ۹۹

    بد

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • صبا
    • جمعه ۲۰ تیر ۹۹

    ۱۷۸۷

    درد امانم را بریده است. همین.

  • ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۱۹ تیر ۹۹

    ۱۷۸۶

    خدایا دلم مشهد میخواد. چقدر این وضعیت بده، اه.

  • ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۱۹ تیر ۹۹

    یادگار از خستگیِ طراحی اجزا

    آیا پایان ترم دانشجوی مفلوک محل عقده گشایی استاد است؟
    4 نفر با هم نتونستیم سوالا رو به موقع حل کنیم. من و نس و نگار و گندم. با وجود استرس بسیار زیاد خیلی خوش گذشت دور هم امتحان دادن.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۱۶ تیر ۹۹

    کرگدنیسم

    امروز یک کرگدن پوست کلفت بودم. با تشکر از شمسی بابت اشنا کردن ما با کرگدنیسم.

    حالا اگه موفق بودم بعدا بیشتر درموردش براتون توضیح میدم.

  • ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • جمعه ۱۳ تیر ۹۹

    1700 و خرده‌ای

    سلام
    یک میلیون کار نکرده دارم
    خدافظ
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۱۲ تیر ۹۹

    اندکی غر

    به نظرم وقتی دانشجو رو متقلب فرض میکنن و وقت امتحان رو میارن پایین و انواع و اقسام روش‌ها رو برای جلوگیری از تقلب انجام میدن دانشجو خودش رو ملزم به این میدونه که با نظام احمقانه‌ی ایجاد شده مخالفت کنه و هر جور میتونه تقلب کنه. پس دانشگاهیان عزیز، شرم بر شما و مغزهای پوسیده‌تان
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۱۲ تیر ۹۹

    الله اکبر می‌گویند

    بنده‌ای که صدای اذان از جا نپروندش بنده‌ است؟
  • ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۸ تیر ۹۹

    سپیدار من

    مهربانی را از کدام درخت میوه یادگرفته‌ای؟

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۷ تیر ۹۹

    1774

    سلام بر امتحان‌های پشت سر هم
    سلام بر استرس
    سلام بر معده درد
    سلام بر افسردگی به مدت یک ماه
    سلام بر قعر چاه

    آهای روزای روشن، خداحافظ...

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۲ تیر ۹۹

    1773

    یک برنامه‌ی تقریبا فشرده ریخته‌م که به امید خدا درسای مونده رو تموم کنم و یه دور هم دوره. بسم الله باید گفت و رفت
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۳۱ خرداد ۹۹

    ۱۷۷۱

    بهش گفتم تو بهترین اتفاقی هستی که واسه من افتاده. کلی خوشحال شد. الان می‌خوام حرفمو عوض کنم. این تیغ جدیدی که خریدم خیلی نرمه. این تیغ. این تیغ بهترین اتفاق زندگی منه :))))

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • پنجشنبه ۲۹ خرداد ۹۹

    یه چیز تازه‌ی مهمون

    با این آهنگ مملو از حس دوست داشتنم.
    گوش بدین :)

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۲۵ خرداد ۹۹

    1768

    گاهی انسان دیوانه‌ای هستم.
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۲۳ خرداد ۹۹

    1767

    دوستانم نمی‌توانند با تغییراتم کنار بیایند. رفته رفته حرف زدن‌ها کم می‌شود و صمیمیت کم‌رنگ. اگر به این فکر کنم که ابدیت در پیش داریم و همه‌ی این‌ها قلبم اندکی آرام می‌گیرد اما از دست دادن دوستان بسیار نزدیکم همچنان درد شدیدی دارد. به هر حال هر کس باید با خودش و انتخاب‌هاش صادق باشد.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۲۱ خرداد ۹۹

    1766

    تربیت حوصله می‌خواد.
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • سه شنبه ۲۰ خرداد ۹۹

    1765

    دیگر از آینده نمی‌ترسم. همان‌ طور که با شلوار گل‌گلی توخونه‌ای و بولیز کهنه‌ی قرمز روی صندلی می‌نشینم و پاهام رو می‌اندازم روی هم و منتظر سرخ شدن سوسیس‌ها و سیب‌زمینی‌ها می‌مانم، چشم به راه آینده‌ی قابل پیش‎‌بینی هیجان‌انگیزم هستم. با «کتاب آموزش چطور با فانی‌ها دوست باشیم» در یک دست و لبخند به لب و سوئیچ و کارت ماشین و گواهینامه و گوشی، فشرده در دست دیگر.

    می‌گفت برای راحت‌تر طی کردن راه سلوک، از آدم‌هایی که روحت را آلوده می‌کنند و صحبت با آن‌ها باعث اضطراب و تزلزلت می‌شود فاصله بگیر. من قدم در راه سلوک نگذاشته‌ام (که ای کاش... ) اما از آدم‌ها فاصله گرفته‌ام. روحم پاک‌تر و خوشحال‌تر از قبل است و احترام و لذت و سرخوشی با زندگی‌ام در هم آمیخته.

    درس‌های مانده روی دوشم سنگینی می‌کنند و به زودی شرشان را خواهم کند.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • دوشنبه ۱۹ خرداد ۹۹

    1764

    صدای جریان خون در رگ‌هایم مرا کر می‌کند. صدای بوق ماشین‌ها را نمی‌شنوم. فقط دستم را روی گوش‌هایم گذاشته‌ام که این همه صدا دیوانه‌ام نکند. شاید جیغ می‌زنم شاید هم نه. به هر حال داشتم کر می‌شدم و از نشنیدن می‌ترسیدم.
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۱۸ خرداد ۹۹

    سوگ

    وضو میگیرم با اشک چشم.
    برای فرزند شکل نگرفته‌ی دوست عزیزم.
  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۱۷ خرداد ۹۹

    ۱۷۶۲

    انسان‌ها مرا خسته می‌کنند و از این امر گریزی ندارم. چه عزیزترین دوستم باشند چه دشمن خونی، بعد از ۱۲ ساعت قابل تحمل نیستند.
  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۱۶ خرداد ۹۹

    ۱۷۶۱

    دیروز رفتم خونه‌ی دوستم که تازه ازدواج کرده. همسرش طلبه‌اس. انقد زندگی ساده و قشنگی داشتن که کیف کردم. اونجا حتی نمازمم یه حس دیگه داشت. هر چی در توانشون بود رو واسه پذیرایی گذاشته بودن و من با عشق از همه چیز خوردم.


    پ.ن چقد بد نوشتم.
  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۱۴ خرداد ۹۹

    1760

    قراره پاییز یه دوره‌ای شرکت کنم که بسیار براش هیجان‌زده‌ام. در این راستا دارم تند تند کتاب میخونم و فیلم میبینم که از هم‌دوره‌ای‌ها پایین‌تر نباشم. مگه اینکه زور بالا سرم باشه یکم در راستای رشد فردی حرکت کنم -_-
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۱۱ خرداد ۹۹

    از نو

    ادرس رو دوباره تغییر دادم چون از خودسانسوری خسته شده بودم. قرار بود اینجا مکان امن باشه. دوست ندارم کسی از اشناها ادرس رو داشته باشه. همین
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۱۱ خرداد ۹۹

    بلایا و مزایا

    بعد از سه ماه گوش دادن به صدای اساتید با سرعت 1.5 نمیدونم چجوری قراره لهجه‌ی شل اصفهانیشون رو تحمل کنم. تازه اینو یک علاقه‌مند به این لهجه میگه. بقیه چی میکشن -_-

  • ۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • صبا
    • شنبه ۱۰ خرداد ۹۹

    1756

    انقدر خشک شدم که میتونم تو یه قوطی مرطوب کننده شیرجه بزنم.
    هیچ مقدار کرمی هم جوابگو نیست واسه پوست من و هوای اصفهان.
  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۹ خرداد ۹۹

    ۱۷۵۵

    بهش گفتم تو خیلی قشنگی

    گفت نه من فقط لختم.

    پ.ن در کل بهترین پاسخی بود که تمام عمرم شنیده بودم.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • چهارشنبه ۷ خرداد ۹۹

    از نظر دراماتیک بودن قضیه

    حس میکنم تو یه رمان رده چندم بیخود ابکی به عنوان نقش سوم دارم زندگی میکنم

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • يكشنبه ۴ خرداد ۹۹

    هزار و هفتصد و پنجاهمین پست پرسیل

    خونه رو تمیز کردم و

    not just clean. monica clean!

    از کرده‌ی خود دلشادم.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • جمعه ۲ خرداد ۹۹

    ۱۷۴۸

    دیروز واسه اولین بار تنها پشت ماشین نشستم. قرار بود عمل باشکوهی باشه ولی به گوجه خریدن ختم شد.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • صبا
    • شنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۹
    مدام. [م ُ ] (ع اِ) باران پیوسته
    آرشیو مطالب